از زمانی که این وبلاگ رو راه انداختم تعداد کسانی که درد دل جمهوری دموکراتیک آریو را میخوانند صد برابر شده. ولی امروز من احساس میکنم بحران تنهایی بار دیگر بعد از چهارسال و بعد از اینکه من به دموکراسی درون رسیدم باز گشته. بحرانی که با سرخوردگی از روابط اجتماعی و احساس تنهایی مفرط شروع شده و باشورشهای درونی که بصورت ناراحتی معده و دستگاه گوارش و اعصاب خودرا نشان میدهند به اوج میرسد. بحران تنهایی یعنی اینکه آریو احساس میکند هیچ کس وی را دوست ندارد و اینکه تمام روابط اجتماعی او با اطرافیان مقطعی و فقط در مورد مواردی ساده مانند یک کار انفرادی خاص که برای مشتری خاص انجام میدهد یا یک پروژه گروهی درسی یا غیره میباشد. هیچ گونه رابطه عمیق اجتماعی وجود ندارد. به زبان ساده تر جمهوری دموکراتیک آریو به اعتراض آمده چون هیچ عشقی ندارد. جمهوری دموکراتیک آریو ازدواج در سن بالا و چهل سالگی را قبول ندارد و نمیخواهد مجبور به این کار بشود. از نظر من این روش زندگی اغلب مردم دنیا که از سن پانزده سالگی با همخ/وابگی با دوستان و همکلاسیها زندگی نیمه مشترکشان را شروع میکنند و درنهایت در سن چهل سالگی وقتی صاحب چند فرزند شدند آنوقت برای رسمی شدن رابطهشان تن به ازدواج محضری و کلیسایی میدهند درست نیست. به عقیده من در واقع جوانان اروپا هم در سن پانزده سالگی یا پایینتر ازدواج میکنند. منتها ازدواج غیر رسمی و برای فقط چند شب یا چند ماه. هیچ موجود زندهای اینهمه وقت تنها و بیهمدم نمیماند. و من هم نمیخواهم تنها بمانم. من نه ازدواج سن پایین را قبول دارم و نه روابط نامشروع را. من خواهان شروع یک رابطه توام با تعهد دائم و در سن جوانی هستم. نه در دوران میانسالی و پیری.
جمهوری دموکراتیک آریو معترض و افسرده است. زیرا دختری که زمانی از او خواستگاری کرده بود الان با یک بازاری پولدار ازدواج کرده. البته شازده داماد فعلا کار نمیکند. بلکه مبلغی پول به یکی دیگر قرض داده و با سود پولش گذران زندگی میکند! شما خواننده محترم به شخصه تا چه حد تحمل چنین وضعی را دارید؟
در این شرایط که از هر ۱۰ ازدواج بنا به آمار ۷ تای آنها به طلاق منجر میشود آنهم ازدواجهایی که با پشتیبانی سرمایه پدری و شناخت و تفاهم و مشاوره فراوان انجام میشوند، پیداکردن جفتی برای آریو با عقاید مطلقا آزادی خواهانهاش و بدون حتی ۱۰ ملیون سرمایه کاری بسیار سخت است.
جمهوری دموکراتیک آریو تنهاست و خسته از شکستهایی که پیدرپی خورده. و اینکه میداند همه علاقهها و هم نظریها برای او فقط در حد یک مقاله در وبلاگ یا یک پروژه در بازار کار یا در دانشگاه است. و وقتی کار به شراکت زندگی برسد همه چیز به یک خانه ختم میشود:
آریو خانه ندارد. ماشین ندارد. پس لایق عشق هیچ دختری نیست. پس هیچ کس با آریو تفاهم ندارد.
آریو تنهاست.
——————————————–
پینوشت: شاید دوستان بگویند اینجا جای این حرفها نیست. اما من عقیده دارم که دقیقا جای همین حرفهاست. من این وبلاگ رو تاسیس کردم تا حرفهایی رو که نمیتونم رو در رو بگم اینجا با اسم مستعار بگم. و اینحرفها فقط شامل آرزوی سرنگونی نظام ظلم در این مملکت و دیگر مسائل سیاسی نیست. درد دل را هم شامل میشود. اتفاقا این بیانگر میزان آزادی رسانهای در سفارتخانه جمهوری دموکراتیک آریو است. متن بالا نقطه نظر بخش عظیمی از نیروهای تصمیمگیرنده من است و اصل جریان آزاد اطلاعات ایجاب میکرد این مطلب به نظر شما عزیزان هم برسد. البته امیدوار هستم که این نوشته درد دل خیلی دیگر از پسرها و دخترهای عاشق باشد.
آریو جان
اولا که بگم هنوز متنت را کامل نخوندم اما تا اونجایی که خوندم مجبورم کرد که کامنتم را الان بگذارم
[ووه!نه! کاشکی کامل میخوندیش پسر]
رفیق تنهایی ارمغان تکنولوژی برای آدم هاست و اینکه مثل قدیم ها افراد صاف و صمیمی نیستند همینه
اما راجع به یار آریو ، رفیق نیازی نیست دنبالش بگردی شاید از همین دنبال گشتن هاست که پیداش نمی کنی ، یکم فرصت بده ببین اون تو را پیدا می کنه یا نه؟ در ضمن مطمئن باش تیکه ی آریو فقط برای خود آریو میاد نه برای ماشینش و خونه اش چون اون طوری دیگه برای آریو نیومده
[کاسه صبرم گشته لبریز:( ]
میدونی گاهی دخترا اون طور که ما پسرا فکر می کنیم نیستند (توضیح نمی دهم که دخرا وبلاگستان ترورم نکنند :P)[خوب اونوخ یعنی چجوری هستن؟:دی]
لایکلایک
By: امین هاشمی on ژوئیه 12, 2009
at 9:55 ب.ظ.
ببین منم با این کامنت بالایی موافقم
یعنی همیشه دنبال ماشین و خونه نمیان
—————————————–
ببین. آخه اگر کسی هم دنبال خونه و ماشین نیاد من اینهارو میخوام. من میخوام با زنم در یک آپارتمانی زندگی کنم که اگر مال من نیست حداقل اجارهاش به اندازه تمام حقوق یکماه من نباشه. این خواسته بزرگیه برای کسی که داره در محل تولد خودش زندگی میکنه؟
لایکلایک
By: teng on ژوئیه 12, 2009
at 11:38 ب.ظ.
کامنت هاشمی رو تایید میکنم. پسرجان عشق رو نباید دنبالش بگردی. خودش در خونت رو شاید بزنه. ضمنا عشق حقیقی اونه که از دوست داشتن بهش برسی. به عبارتی همون جمله که میگه دوست داشتن برتر از عشق است. این رو همیشه در نظر داشته باش.
ضمنا یکم وارد جمعهای اجتماعی شو و مشارکت فعال داشته باش یکی قلابش بهت گیر میکنه دیگه D:
——————————————-
جون من! دهنم حسابی آب افتاد. باشه الان ساین آپ میکنم:)
لایکلایک
By: طاها بذری on ژوئیه 13, 2009
at 3:59 ق.ظ.
در مورد کامنتت:
حدس میزدم اینو بگی.. ولی با کمال تاثر و تاسف باید بگم خبرش کاملا موثق و چاپ شده در یکی از روزنامه های معتبره..(یادم نیست ایران یا جام جم) .. حالا طرف چرا کلتش رو گذاشته اتاق دخترش دیگه مشکل من نیست. فقط اصل خبر رو نقل کردم.
مثال من در مورد ساندیس رو درست نفهمیدی.. بحث پانصد تومن نیست. استدلالی که کردم رو می تونی اسمش رو بذاری استدلال «قراری»
..چیزی که قرار نیست چیز با ارزشی باشه، براش کاری نمی کنن که با ارزش بشه. [خوب ببین منظور من این بود که ساندیس بیخاصیت رو ارزون هم میخرند اما این مدرک بیخاصیت رو به قدر ارث باباشون به ما میفروشند. یعنی که این یکی بیشتر آنجای آدم رو کباب میکنه].
——
این طاها وقتی می خواد با تجربه بازی دربیاره دلم می خواد بپرم بغلش ماچش کنم 🙂 [خیلیهای دیگم همینطور:دی]
جدا از شوخی:
1-داشتن هر چیزی هزینه ای می بره، اگه نتونی هزینه ش رو بپردازی نمی تونی داشته باشیش. داشتن همسر، با وجود تمام مسائل غیر مادی که پشت سرش هست، یک نوع دارایی محسوب میشه که اگه نتونی هزینه هاش رئ بپردازی، نمی تونی داشته باشیش. این قانون این دنیاست، کاریشم نمیشه کرد [ای ش……دم تو این قوانین دنیا که فقط آفتابه دزدان عالم رو گیر میندازه!]
2-تو تک افتادی.. تنها نیستی. تنهایی مرتبه بلندی از خودآگاهیه.. اگه هر چی پول داری ازت بگیرن،موبایلت رو بگیرن، و با چشم بسته ببرنت بندازنت تو یه بیابون، بدون اینکه کسی ازت خبری داشته باشه و از کسی خبری داشته باشی، و مجبور شی از صفر شروع کنی اون وقت می فهمی تنهایی یعنی چی… وقتی توی یه شهر غریب، اذیتت کنن و هیچ کس توی دنیا نفهمه که دارن اذیتت می کنن و عذابت میدن، میفهمی تنهایی یعنی چی. تنهایی یعنی برسی به جایی که ایمان پیدا کنی هیچ چیز غیر از خودت در دنیا وجود نداره و باید با این واقعیت کنار بیای. [اممممممممممم… چی بگم والله… یکی از چیزهایی که آدم آخر درد دل باید تحمل شنیدنش رو داشته باشه این حقیقته که بلاخره از این بدتر هم ممکنه]
3-از دختری انتظار نداشته باش برات فداکاری کنه، چون دخترها آدمند و حق دارند یه زندگی مرفه و یا لاقل باثبات بخوان. [این که دلیل نمیشه. همه ما زندگی مرفه میخوایم. اصلا من از اون دختره بدم اومد چون احساس کردم اون برای رسیدن به زندگی مرفه مورد نظرش هیچ کاری دقیقا هیچ حرکتی انجام نمیده]
4-وضع تو بدتر از من نیست، فرسنگ ها با فلاکت های لاینحل من فاصله داری.. پس تو این هیرو بیری شکر و سپاسگذاری رو ایگنور نکن. [این یکی رو چشم. الهی شکرت]ّ
5-پدرم دراومد تا به خودم بقبولونم که مسیر زندگیم به جهتی سر کج کرد که تهش اصلا دورنمایی از ازدواج و سایر مسائل نرمال یک زندگی عادی وجود نداره. اما بالاخره پذیرفتم و الان دارم خودم رو با چیزهای خیلی پیش و پا افتاده تر مشغول می کنم. نمی گم تو هم رویه من رو پیش بگیر، بالاخره هر چی باشه ساندیست کردن، یه امیدهایی در اینده وجود داره برات…میخوام بگم فکر نکن در منتهی نقطه سرخوردگی قرار گرفتی. یه نگاهم پایین بنداز
[و اما در آخر باید جوابت رو اینطور بدم دوست من. زمانی اجداد ما از غارها بیرون آمدند، چون نخواستند قبول کنند که تعداد غارهای دنیا محدوده و مساحت اونها هم محدود پس باید به همین یک تکه زمین از کف غار که دارند بسازند و راضی باشند. آمدند بیرون از غارها و آدم متمدن شدند. اگر اجداد ما به سهم کمشان از محیط غارها اعتراض نمیکردند الان ما هنوز در غارها مشغول نقاشی کشیدن بر قندیلکها بودیم! از همدردیت کمال تشکر رو دارم و دقیقا همون چیزیه که دوست داشتم بشنوم. و باید بگم شاید تو احساس کنی که زندگیت کج شده و باهاش کنار بیای. اما مال من اگر خورد هم بشه تا زمانی که بتونم نفس بکشم دوباره بهم میچسبونمش. حتی اگر قرار باشه بیام درد دلم رو تو وبلاگستان فریاد بزنم.]
لایکلایک
By: Calabros on ژوئیه 13, 2009
at 9:51 ق.ظ.
کمی به خودن فرصت بده روبراه میشی مطالبی که گفتی کم و بیش برای همه حالا جورهای دیگش اتفاق می افته و گاهی ادم جلوشون کم میاره:) اما همه چیز OK خ واهد شد صد در صد
————————————————–
مرسی صندوقک. خیلی ممنونم
🙂
لایکلایک
By: صندوقک on ژوئیه 13, 2009
at 4:45 ب.ظ.
آخ که من برای آریو بمیرم 😉
من به شخصه دوست دارم با خیلی از دوستان وبلاگ نویس ارتباط واقعی داشته باشم اما خوب مسائل امنیتی نمیذاره چنین دوستی هایی شکل بگیره.
دغدغه هات رو می فهمم و درک می کنم. میدونی چیه، ریشه ی همه ی مشکلات پوله و هر کی جز این گفت بدون که چرند گفته.
آرزو می کنم پولدار بشی چون با پول میشه همه چیز رو به دست آورد.
—————————————————
آخ دمت گرم شایگان. جان کلام رو گفتی. چقدر که منتظر این حرفت بودم:دی
فقط نمیدونم چرا بعد از خوندن کامنتت احساس میکنم باید با یک شاتگان کلهام رو بپوکونم:دی
لایکلایک
By: شایگان on ژوئیه 13, 2009
at 10:07 ب.ظ.
آریوی خوب،
من برعکس نظرت، بحث های خصوصی ام رو توی محیط های عمومی مطرح نمی کنم چون فکر می کنم نزدیکان و دوستان واقعی باید دردهای آدم رو بدونن چون کمک می کنن برای حلش ولی به نظرت هم در همین حال احترام می زارم. در مورد تنهایی و این ها، کمی برنامه ریزی تازه و کمی کارهای با انگیزه تر رو توصیه می کنم. ضمن این که می تونم برات صدها مثال بزنم که پول هیچی رو تضمین نمی کنه و نکرده و نخواهد کرد. من زندگی مشترکم رو با هیچ چیز شروع کردم. دقیقن با هیچ چیز به معنای مالی کلمه و هر دو سخت کار کردیم تا بالاخره به تدریج اوضاع به شکل نسبی خوب شد. جمهوری دموکراتیک آریو دلش زنده باشه. افسردگی رو دور کن.
————————————————-
مرسی که اومدی اینجا. هم خوشحالم که اومدی و متنم رو خوندی. هم خوشحالم که بعد از شلوغ پلوغیهای اخیر اتفاقی برات نیافتاده. راستش من با اسم مستعار مینویسم. و اتفاقا فکر میکنم که آدم نباید مسائل خیلی خیلی خیلی خصوصیش رو به مردم اطرافش بگه. چون یک نفر هرچقدر هم که با آدم صمیمی باشه یکروزی ممکنه با آدم دشمن شه. پس بلاخره آدم این حرفهارو به کی بگه؟ به سنگ صبور همیشگی. آقایان و خانمهای باشخصیت وبلاگستان مخصوصا گل سر سبد مجلس که شما باشی:)
لایکلایک
By: لویاتان on ژوئیه 14, 2009
at 9:29 ق.ظ.
فکر نکنم کسی به غیر خود آدم بتونه با چنین درد هایی کنار بیاد، یه زمانی گرفتارش شدم اما هنوز تسلیم نشدم، من میگم زندگی همینه. بالاخره گاهی نمیشه به هر علتی ( چیزی بی دلیل نیست و حتما دلیل داره که یا به شما بر میگرده یا به طرف اصلا هم به شانس و این خرافات ربط نداره) . زیاد سخت نگیر حرف دوستت Calabros رو هم میتونی گوش بدی. اما دیدگاهش …ونه لقه همچیه 😉
———————————————————-
دستت درد نکنه دوست من. خیلی ممنون. نظراتت برام خوب و مفیده
🙂
لایکلایک
By: bitars on ژوئیه 14, 2009
at 4:13 ب.ظ.
خواهش می کنم. نظر لطف شماست.
طولانی بودنش شاید به این دلیله که اگه بخوام از سر وتهش بزنم مطلبم ناقص در میاد.
در هر حال ممنونم رفیق
————————————————-
چاکریم داداش:)
لایکلایک
By: bitars on ژوئیه 14, 2009
at 10:53 ب.ظ.
ما مخلصیم. 🙂
—————————————————-
ما بیشتر:دی
لایکلایک
By: لویاتان on ژوئیه 15, 2009
at 8:50 ب.ظ.
سلام
سر نمی زنی دیگه…
راستی من نظرات تو رو و چند تای دیگه رو وقتی می خواستم یه نظر رو حذف کنم از دست دادم…
موقعی که نبودم…
ببین
همه تنها هستند، قبول دارم بعضی وقتا شرایط سخته…
—————————————————
سلام فلاوین
چه عجب یادی از ما کردی. دلم تنگ شده بود. عیبی نداره دوباره میام نظر میگذارم.
آره راست میگی بعضی وقتها شرایط خیلی تنگ میاد.
لایکلایک
By: فلاوین on ژوئیه 16, 2009
at 6:28 ب.ظ.
جمهوری دموکراتیک آریوی عزیزم
مطالبت رو خوندم
راستش تو و حجرفهات اونقدر شبیه به منید که گاهی فکر می کنم نکند تو من باشی یا من تو!
این رو جدی میگم. زندگی من هم دقیقاً نظیر اونچه که گفتیه.
لایکلایک
By: یک دانشجوی اخراجی on سپتامبر 8, 2009
at 1:14 ق.ظ.