داشتم نوشته های قدیمیم رو در دسته فساد در دانشگاههای جمهوری اسلامی میخوندم. نوشته های قدیمی. درد دل من با خوانندههام اون روزهایی که این سایت فیلتر نشده بود و بازدید کننده هام خیلی بیشتر بودند. روزهایی که فیسبوک نیومده بود و وبلاگستان فارسی برای خودش یک شبکه اجتماعی گسترده بود. نوشتههای من ناله از رنج جانکاه دوران تحصیل در دانشگاه آزاد بود. ناله از درد بی عدالتی محض!
بهرحال من از دانشگاه فارغالتحصیل شدم و با تجربه تلخی که از فساد و بیداد در جمهوری اسلامی داشتم دو پا داشتم دوتا قرض کردم تا از این کشور فرار کنم. ولی متوجه شدم با معدل پایینی که در مدرک لیسانس من درج شده امکان مهاجرت تحصیلی را نخواهم داشت.
بعد به فکر مهاجرت شغلی افتادم ولی این کار هم نیاز به سابقه کار داشت. چندسالی در یک شرکت خارجی در ایران مشغول به کار شدم. شرکت توسط خارجیانی از کشوری به مراتب فاسد تر از ایران اداره میشد. چه کنیم؟ احمدینژاد تنها در کشورهای بدبخت جهان سوم مانند برخی از فقیرترین کشورهای آفریقایی ممکن است بتواند دوستانی پیدا کند. بعد از سالها تحمل بی عدالتی در این شرکت، در شرایطی که حقوقم یک ششم حقوق همکاران سیاه پوستم با مدرک تحصیلی و سابقه کار بمراتب پایینتر از خودم بود سرانجام درخواست نامه گواهی کار دادم. شرکت از دادن نامه سابقه کار به من سر باز زد! چرا؟ چون اینها مشغول دور زدن تحریمهای کنگره آمریکا برای رساندن خدمات فناوری به ایران هستند! هیچ کس نباید بفهمد که آنها در ایران مشغول کار هستند! بعد از مدتها جر و بحث با مدیرم بلاخره راضی شد اجازه بدهد شرکت ایرانی که برای ما بیمه رد میکند و حقوقمان را میدهد نامه را ارائه بدهد. دیروز نامه را گرفتم. متن نامه همان بود که میخواستم به اضافه یک خط:
این نامه تنها به درخواست نامبرده صادر شده و هیچ گونه ارزش قانونی ندارد!
یادم نمیره حرف به اصطلاح مدیر عامل شرکتی که کارش واسطه گری بین شرکت خارجی و کارمندان ایرانی هست: نامه میخوای چیکار؟ فکر کردی به این راحتی میتونی بری خارج؟
سابقه کار بعد از مدرک تحصیلی دومین زهری بود که سرزمین مادری من به سرنوشت من ریخت. حالا نه مدرک درست حسابی دارم نه سابقه کار درست حسابی. آرزو میکنم کاش منهم بچه آخوند که نه، حداقل بچه سپاهی بودم یک سابقه کار درست حسابی بی زحمت از وزارت نیرو یا یک شرکت به اصطلاح خصوصی ولی وابسته به سپاه پاسداران میگرفتم که این آقا همه این سالها محققی بنام در رشته الکترونیک بوده و حقوقش از حقوق رئیس جمهور آمریکا بیشتر! بعدهم میرفتم برای خودم استرالیا و از اونجا تز میدادم که هیچ کجا وطن خودم آدم نمیشه. و اینکه حداقل خوبی زندگی در ایران اینه که خونه خود آدمه و سرزبونش سر دیگران درازه!
من غریبم. تنهام. هیچ کس حرفم رو باور نمیکنه. در ایران جانم به لبم رسیده و راه خروج از ایران هم بستست. تنها راه درد دلم این وبلاگه که با روز بروز امنیتی تر شدن فضای اینتترنت در ایران همین روزهاست محل زندگیم افشاء بشه و اونوقت اول شکنجه و بعد اعدام! راستی من که جونم در خطره چرا از ایران خارج نشم و نزنم به راه پناهندگی؟ وبسایت مهاجرتی استرالیا نشون میده تنها در فاصله ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۲ بیست و سه هزار نفر درخواست پناهندی به استرالیا داده و این خاک خسیس تنها به هفتصد نفر آنها ویزا داده!!! من دلم برای اون بیست و دو هزار و سیسصد نفری میسوزه که در بهترین حالت حدود سی سال دیگه ویزا خواهند گرفت و مردمی که در سال ۲۰۱۳ درخواست داده اند که از قرار هرگز جوابی نخواهند گرفت. پناهنده ها بلافاصله بعد از درخواست به کمپهایی فرستاده شده و ارتباطشان با دنیای خارج قطع شده و برای همیشه در آنجا محبوس خواهند بود. بدون هیچ جوابی! مگر اینکه داوطلبانه به همان جهنمی برگردند که از آن آمده اند.
کار من شده هر روز سایتهای سفارت همه کشورهای دنیا را مرور کردن و هزاران بار مواجهه با این حقیقت که برای داشتن شانس یک زندگی راحت باید اول ثابت کنی تا امروز زندگی راحتی داشتی! سابقه کار موفق، سابقه تحصیلی درخشان، حساب بانکی پر پول و فیش حقوقی چرب و نرم. اینها لست مدارکیست که ادارههای مهاجرت بیشرمانه از مردم فراری از فقر و فساد درخواست میکنند. عجیب نیست که هر از گاهی اخبار عجیبی میشنویم مثل اینکه پسر هاشمی رفسنجانی یا پسر رهبر سابق کره شمالی در انگلیس دانشجو بوده اند.
خدایا برای ما مردم جهان سوم راهی باز کن. زندگی اینجا غیر ممکن شده.
سلام آریو
نمیدونم منو یادت میاد یا نه
بعد از مدتهااای زیاد رفتم وبلاگم تو وردپرس نظرات رو نگا میکردم ازونجا اومدم اینجا دیدم هنوز مینویسی اما تلخ!
زندگیا خیلی داغون شده خراب شده همه یه جوری درگیرن امیدوارم آخر عاقبت هممون ختم به خیر بشه
—————————————–
سلام خانم مارپل.
چقدر خوشحال شدم که بازم وبلاگم رو خوندی. برات ایمیل فرستادم.
لایکلایک
By: خانوم مارپل on ژوئیه 14, 2013
at 12:49 ق.ظ.
آریو جان سلام
روزگارت خوش
من از پرتابه اومدم. خواستم بهت بگم اگه خواستی مینیمال هاتو جایی غیر از وبلاگت بنویسی پرتابه به شدت توصیه میشه. به خصوص این که هیچ محدودیتی تو نوشتن نداری.
پیشاپیش خوش اومدی به پرتابه
لایکلایک
By: پرتابه on ژوئیه 16, 2013
at 10:32 ق.ظ.
همه ی راه ها به رفتن ازین خاک هم ختم نمی شه…
اما اگه واقعا میخوای بری، به نظرم دیر یا زود بالاخره راهش رو پیدا می کنی…
لایکلایک
By: مه ناز on ژانویه 3, 2014
at 12:56 ق.ظ.
ممنون از کامنت. راستش سخته در ایران کاملا پاک و بدون ستم کردن به دیگران «زندگی» کرد. ولی زنده موندن چرا. شدنیه.
لایکلایک
By: آریو on ژانویه 3, 2014
at 1:58 ق.ظ.
خوب میتونین از راه ازدواج وارد بشید، آشنایی با خانومی که ساکن یکی از این کشورهای غیر جهان سومی هست میتونه پرش بزرگی باشه چون مشکلات مهاجرت تنهایی و یا پناهندگی رو نداره و به راحتی میتونید پس از گذروندن یک سری از مراحل به راحتی اقامت کشور مورد نظر رو دریافت کنید، یا شما که زبانتون خوبه میتون این آشنایی با یک دختر خانوم اروپایی باشه، کم نیستن اینجا خانومایی که با مردان شرقی ازدواج میکنند. امیدوارم ناراحت نشید بابت این راه حل ولی خوب اینهم یک مدلشه، ولی اگر این راهو انتخاب کردین دنبال کسی باشید که فقط حکم نردبان نداشته باشه و شریک خوب زندگیتون بشه.
———————————-
خیلی خیلی ممنونم از اینکه مطلب رو خوندی و همینطور از کامنتی که گذاشتی و توصیهای که کردی. در مورد مهاجرت از طریق ازدواج باید بگم به دو مشکل در این زمینه بر خوردم. اول اینکه همه کسانی که در این مورد پیدا کردم دختران ساکن فیلیپین و اوکراین بودن که دنبال شوهر آمریکایی یا اروپایی میگشتند. این که میگم همه اغراق نمیکنم! ولی این رو هم باید بگم که من فقط دو روز جستجو کردم و از طریق یاهو مسنجر. پس دامنه جستجوی من زیاد نبوده. ولی مشکل دوم چیزی هست که من رو از این راه منصرف کرد. زنانی که هزینه زیادی برای ازدواج از طرف جهان سومی میگیرند توقعشان چنان بالاست که همه پسانداز من جواب نمیداد و دسته دیگر هم حدس میزدم درک نخواهند کرد که چرا من به عنوان یک مرد جهان سومی خیلی از امکانات و پیشرفتهای یک مرد جهان اولی رو در زندگیم ندارم. یعنی طبق طبیعت بدهبستانها باید با کسی ازدواج کنم که یا مشکلی داشته باشه (مثل کم سوادی، زشتی مادرزادی، چاقی بیشاز حد) یا برای طرق مقابلم فاقد خانه و ماشین و سرمایه بودن من قابل توجیه نیست. چرا که وی هرگز در یک کشور جهان سومی و جامعهای کاملا قفل بزرگ نشده.
من ترجیح میدم با دختری جهان سومی ازدواج کنم و با مشورت و کمک هم از ایران بریم.
بازم تشکر 🙂
لایکلایک
By: sarvin on آگوست 13, 2014
at 11:34 ق.ظ.