نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | دسامبر 14, 2015

سه‌گانگی‌های ابدی جهان انسان

در ریاضیات سه‌گانگی یا تریالیتی به رابطه سه فضای برداری گفته میشود. بردارهایی در سه جهت گوناگون ولی هر سه در یک فضا. هر نقطه‌ای در این فضا مختصاتی نسبت به هریک از این سه بردار میتواند داشته باشد. بدون توجه به هریک از این سه بردار نمیتوان مختصات نقطه‌ای در این فضا را بیان کرد.
اما منظور من در این مقاله از سه‌گانگی مفاهیمی در جهان هستند که به لحاظ علمی اثبات یکی و نفی مطلق دوتای دیگر غیر ممکن است. بنابراین در تمام طول تاریخ انسانها بر سر این سه احتمال به سه دسته تقسیم شده و تشکیل سه گروه متفاوت را میدهند و رفتارهای این سه گروه باهم وضعیتی شبیه به مسئله سه شیء در ریاضیات را بوجود می‌آورد. گاهی این یک گروه قوی میشود، گاهی آن‌دیگری، گاهی سومی. گاهی طرفداران اولین عقیده و دومین عقیده بر علیه سومی متحد میشود، گاهی دومی و سومی علیه اولی و گاهی… . از آنجا که ساختار بنیادی مسئله اساسا از نظر منطقی غیرقابل حل است، منازعه بشر بر سر این چنین مسائلی لاینحل باقی مانده و تا ابد ادامه پیدا میکند.
برای دانستن این سه‌گانگی‌ها در ادامه متن دو مثال خواهم زد. چرا که معتقدم باید سه‌گانگی‌ها را در جهان دانست و خصوصیات تفکر اعضای معتقد به هر یک از سه وجه این سه‌گانگی‌ها را دانست و با آنها آشنا و برای برخورد با آنها آماده بود. در هر یک از این مثالها که خواهم آورد، صرف‌نظر از اینکه خواننده طرف کدام عقیده را میگیرد، دانستن وجود دو عقیده دیگر مخالف با عقیده خودش مهم است. چرا که غفلت از آن دوی دیگر موجب اعتمادهای بی‌پایه، اتلاف وقت بی‌هوده برای مجاب کردن، امید واهی برای همراهی و بسیاری مشکلات دیگری با افرادی خواهد شد که اساسا مخالف بوده و عقیده‌خود را در مورد آن مسئله سه‌گانه دارند. آنها روی محور مختصاتی متفاوت نشسته‌اند و شاید کمی با خواننده هم‌جهت باشند، ولی اصل عقیده آنها چیز دیگریست. حالا برای درک بهتر سه‌گانگیهای مورد بحث در این مقاله برسیم به مثال اول:
سه‌گانگی در مورد وجود خدا
من نمیدانم انسان به مفهومی که ما اکنون میشناسیم از کجا شروع شده. تصور من اینست که با پیشرفت هوش پیشینیان بتدریج برخی از آنها خود‌آگاه شده شروع به تفکر و سپس به زبان آوردن تفکراتشان با ایما و اشاره و بتدریج صحبت کردن و کشف آتش کرده و انسان پدیدار شده. اما به اعتقاد من از روزهای اول پدیداری هر ذهن متفکری، حتی اگر این ذهن یک رایانه بسیار پیشرفته مجهز به هوش مصنوعی باشد، مسئله بنیان گذار جهان مطرح میشود. آیا جهان خدایی دارد؟‌ در این صورت چند خدا؟ این جا سه‌گانگی رخ میدهد. چرا که این سوال قابل حل توسط علم نیست. سالهاست که آدئيستها و مؤمنین مشغول ادعای اثبات یا رد علمی وجود خدا هستند ولی وقتی بحث بر سر وجود یا وجود نداشتن خداییست که جهان و قوانین علم را آفریده، قوانین علم قادر به اثبات یا رد وجود این چنین خدایی نیستند. آوردن آیاتی از قرآن و گفتن اینکه خدا ادعا کرده جهان را در این تعداد روز آفریده ولی درجای دیگر اعداد فرق میکنند هم کمکی به رد وجود خدا نمیکند. چرا که خدایی که جهان را آفریده میتواند زمان را هم جابجا کند! آوردن آیاتی از قرآن که پدیده‌های طبیعی را مثال میزند هم اگرچه باعث تقویت ایمان مؤمنان میشود ولی کمکی به تأیید وجود خدا نزد افراد آدئیست نمیکند چرا که جهانی که خدا نداشته باشد برای هر پدیده‌اش علتی هست و قانونی علمی که بر اساس آن بتوان آن پدیده طبیعی را توضیح داد. هیچ کدام از این دو طرف، مؤمنان و آدئيستها به کمک دلایل علمی متقاعد نمیشود اما چرا این مسئله سه‌گانه است؟ چون عده‌ای هم هستند که به تعدد خدایان اعتقاد دارند! یعنی در پاسخ به سوال چند خدا جهان را آفریده عده‌ای میگویند صفر، عده‌ای یک و عده‌ای هم بیش از یک. بارها دیده شده آدئیستها رفتارهای چندخداییها را مبنای قضاوت درباره یکتا‌پرستان قرار داده‌اند. مثلا کسانی که خدا را قبول دارند ولی ولایت فقیه راهم ادامه خدا در زمین میدانند. خدای آسمانی. خدای زمینی! آدئيستها ابتدا این افراد را نشان داده و سپس آنها را همسنگ یکتا پرستان قرار میدهند. بارها هم شده یکتا پرستان همین کار را بنحوی دیگر انجام داده اند. رفتارهای آدئیستها را نشان داده آنها را با چند خدایی‌ها یکی دانسته‌اند. در این میان شما هر طرفی که هستید، به هیچ چیز اعتقاد ندارید، فقط به خدا اعتقاد دارید، یا به خدا اعتقاد داشته ولی مثلا کنترل اتفاقات ماوراء طبیعه را در شفاعت امامان هم جستجو میکنید در مواجهه با عقاید مخالف یا ظاهرا موافق خود همیشه اول بسنجید که طرف مقابل در کدام یک از این سه جانب قرار دارد. مثلا اگر به هیچ خدایی اعتقاد ندارید، به صرف اینکه کسی به امامزاده‌ها اعتقاد ندارد اورا با خود همعقیده فرض نکنید. یا اگر به امام هشتم اعتقاد دارید، به صرف اینکه کسی نماز میخواند اورا با خود همعقیده ندانید.
مسئله تعداد خدایی که جهان ما شامل قوانین علمی را آفریده باشد هرگز توسط قوانین علمی قابل حل نیست و برای آن از گذشته تا ابد سه پاسخ محتمل وجود دارد: هیچ، یکی، بیشتر از یکی. تصور اینکه مذهب مربوط به قدیم بوده و آدئیسم مدرن است همانقدر غلط است که تصور اینکه کفر مربوط به قدیم بوده و جهان مترقی به سمت دینداری مطلق پیش میرود. از متن قرآن ما میبینیم در همان زمان نوشته شدن این کتاب عده‌ای به هیچ خدایی اعتقاد نداشتند. عده‌ای یکتاپرست و عده‌ای هم بتها را میپرستیدند. پس چرا فکر کنیم یکی از این عقاید مدرن و جدید و باقی قدیمی هستند؟
از طرف دیگر تاریخ هم نشان داده وحشیها و طغیان‌گران هر از گاهی به یکی از این سه جانب متوصل شده برای همراه کردن مردم با خود. کمونیستها به آدئيسم، جمهوری اسلامی به چند خدایی و داعش به یکتاپرستی. رفتار هیچ رژیم دیکتاتوری یا گروه شورشی مسلحی هم دلیل بر سرزنش طرفداران هیچ یک از این عقاید نیست.
تصور اینکه تمام دانشمندان جهان به خدا اعتقاد دارند یا بی‌ایمان هستند هم پوچ است. ریچارد داوکینگ ایمان ندارد و فریمن دایسون مسیحی کاتولیک. مثالها زیاد است. اگر طرفدار یکی از این سه عقاید درمورد تعداد خدا برای جهان هستید، دست از احمقانه دانستن عقاید دیگر بردارید. احمقانه اینست که فکر کنیم این مسئله را میشود با فورمولهای ریاضی حل کرد!

سه‌گانگی در مورد ارتباط انسان با انسان
سه گانه دیگر نحوه ارتباط انسان با انسان دیگر است. باز برگردیم به انسانهای اولیه. در یک مقطعی از تاریخ بعضی از انسانهای اولیه دارای ذهنی خود‌آگاه شده و شروع به تفکر کرده‌اند. هرکدام از آنها شاید خود را تنها متفکر جهان میدانسته ولی بزودی با انسان دیگری روبرو میشود. انسانی که مثلا سمت دیگر برکه‌ای نشسته به او نگاه کرده و بادستش به او اشاره میکند. اشاره‌ای معنی دار. یک ذهن متفکر دیگر. و این شروع معمایی برای انسانست که هرگز با علم و منطق حل نمیشود. انسان با انسان در این جهان دیگر چه بکند؟ رابطه انسان با انسان دیگر چطور باید باشد. اگر بخواهیم نمایشنامه‌ای از زندگی انسانها بنویسیم، در این نمایشنامه چند انسان باید حضور داشته باشند؟ یکی؟ دوتا؟ یا بیش از دوتا؟ دوباره به سه‌گانگی بر میخوریم. سه‌گانگی که هیچ قانون علمی نمیتواند جوابی قطعی برای آن پیداکند. حالت اول: یکی. تفکر اینکه انسان باید انسان دیگر را بکشد. منابع جهان باید در نهایت فقط به یک انسان برسند. انسان برتر یا ابر-انسان. انسانی که حتی برای بقا نیازی به تولید مثل هم ندارد. سلولهای بدن او با تکنولوژی که از انسانهایی که کشته به ارث برده تا ابد باز تولید میشود و او تا ابد به تنهایی زندگی میکند. در چنین تفکری، جمعیت کنونی جهان که بیش از هفت ملیارد نفر است یک فاجعه است! جهان مانند مسابقه‌ای تلوزیونیست که بطوری بی‌رویه در آن ثبت نام به عمل آمده است. حال باید انسانها را گروه گروه کرد. هر گروه را برتر از دیگری خوانده و به این وسیله حس برتری‌طلبی قومی، نژادی و ملیتی را تحریک کره و آنها را بجان هم انداخت تا بطور طبیعی ضعفا توسط قدرتمندان کشته شده و جمعیت کم شود و در حین این جنگ بزرگ جهانی علم و تکنولوژی هم پیشرفت کرده تا سرانجام از بین دو انسان باقی مانده انسان برتر غالب شده به تنهایی زندگی کند. اگر فکر میکنید این تفکر هولناکست، به شعارهای جمعیت کمتر، زندگی بهتر فکر کنید! به جهان یوگنیسیزم خوش آمدید! تابحال از خود پرسیده‌اید چرا سنگاپور با جمعیت بسیار زیاد نسبت به مساحب بسیار کوچک خود اینقدر ثروتمند است؟ یا کانادا با جمعیت بسیار کم خود و مساحت بسیار زیاد بازهم ثروت‌مند است؟ یا افغانستان با جمعیت کم و مساحت زیاد یا بنگلادش با جمعیت زیاد و مساحت کم اینقدر فقیر هستند؟ اگر فکر میکنید جمعیت کمتر به معنای زندگی بهتراست در مورد یوگنیسیتها بیشتر تحقیق کنید. شاید که افرادی همفکر و هم‌عقیده خود را بین آنها پیدا کردید. یوگنیسیستها به گواهی تاریخ از بنیان‌گذاران حزب نازی در آلمان بودند و اکنون در ایالت کالیفرنیای آمریکا بطور رسمی فعالیت دارند. یک تصور مخرب و غلط دنیای ما اینست که بعد از جنگ جهانی دوم و فروپاشی حزب نازی یوگنیسیستها دیگر وجود ندارند. آنها هنوز هستند و با کمال میل و با صرف ملیاردها دلار به همه طرفین جنگ در خاورمیانه ازایران وبشار اسد گرفته تا کردها تا ارتش آزاد یا حتی داعش کمک مالی و نظامی و اطلاعاتی میکنند تا آتش جنگ تا انقراض نسل مردم خاورمیانه ادامه پیدا کند. جنگ برای اینها نعمت است. اگر روزی سیاست‌مداری از اینها را دیدید که به ایران کمک میکند و روز دیگر همان سیاستمدار را دیدی که به کردها، و روز دیگر به ارتش آزاد و… اصلا تعجب نکنید.
ایده دیگر برای نوشتن نمایشنامه انسانها نمایشی با حضور دو بازیگرست. انسان ارباب و انسان برده. طرفداران این تفکر معتقند همیشه رفتار انسان در بهره‌کشی انسانی از انسان دیگر خلاصه میشود. از نظر اینها چیزی به اسم همکاری داوطلبانه وجود ندارد. همه یا ارباب هستند یا برده. در چنین تفکری جمعیت جهان هرچه یبشتر باشد بهتر است. جمعیت بیشتر به معنای نیروی کار بیشتر برای ارباب است. هدف هرکس هم سوار شدن بر جمعیت و تبدیل شدن به ارباب بلامناضع جهان است. با وعده برابری همه مردم در درآمد و تحریک طبقات متوسط و فقیر در جوامع به شورش و غارت و کشتار ثروتمندان این افراد برای به پایین کشیدن اربابان کنونی در هر اجتماعی تلاش میکنند تا زمانی که خود ارباب شوند. از انقلاب اکتبر تا افتضاح سال پنجاه و هفت خورشیدی در ایران شما با این عده روبرو هستید: کمونیستها. اگر یوگنیسیستها میگویند بخور تا خورده نشوی، اینها معقتقند سواری بده تا زمانی که سوار بشوی. اگر این تفکر از نظر شما هولناکست به شعارهای کاهش شکاف طبقاتی، از ثروتمندان گرفتن و به فقرا بخشیدن، دولت بزرگ و مقتدر، تقسیم عادلانه ثروت توسط دولت(!) و امثال آن فکر کنید. اگر همچنان فکرمیکنید مردم باید متحد شده و همه داراییهای موجود را به دولت بدهند تا بطور عادلانه بینشان تقسیم کند، در مورد کمونیستها بیشتر تحقیق کنید. سوای از ادعاهای قدیمی مربوط به اقتصاد مارکسیستی، شاید که بتوانید آدمهای همفکر و هم‌عقیده خود را بین آنها پیدا کنید. اگر نه برسیم به تفکر سوم در این سه‌گانه:
ایده سوم برای این چنین نمایشنامه‌ای، نمایشی با حضور بیش از دو انسان هست. انسانهایی که به همدیگر کمک میکنند تا زندگی همه بهتر و بهتر بشود. هر وقت انسانی از بقیقه بسیار قدرتمند‌تر شد، مجبور است بخشی از دارایی خود را به دیگران بدهد چرا که در مقابل نیروی کار آنها را دریافت کرده زندگی خود را بازهم بهبود می‌بخشد. هرمهایی از ثروت بوجود می‌آید و ثروتمندان روزبروز ثروت‌مندتر میشوند. ولی فقرا روزبروز فقیرتر نمیشوند! اگر فقرا در زمان چارلز دیکنز مشغول پاک‌کردن گلهای اطراف چرخ‌های گاریها بودند تا شکمشان را با اندکی انعام پر‌کنند، اکنون در قطارهای مجهز به تهویه مطبوع با کوله‌پشتیهایی بر دوش مشغول دستفروشی هستند. اگر شما جزو طبقه کارمندان متوسط یا صاحب‌کاران ثروت‌مند هستید ممکن است وضع فقرا بهرحال بنظر شما نامطبوع بیاید ولی منصفانه نیست که بگوییم فقراء در یک اقتصاد آزاد و رقابتی روزبروز فقیرتر میشوند. بلکه برعکس. فقیر امروز زندگی بمراتب بهتر از فقیر چهارصد سال پیش دارند. حداقل از بیماریهای آبله و طاعون در امانست. در این تفکر انسانها داوطلبانه به هم کمک میکنند و نه به اجبار اداره مالیات حکومت. کسب درآمد آزادست و جامعه آزاد با همکاری هم خود دست دزدان را کوتاه میکنند. اگر فکر میکنید چنین عقیده‌ای عملی نیست به بار آخری که به فقیری به دلخواه خود کمک کردید فکر کنید. کسی شما را مجبور کرده بود؟ به بار آخری فکر کنید که به کارگری پول دادید تا برای شما اسباب سنگینی را از پله‌ها بالا بیاورد. سر آخر او از پولی که میگرفت خوشحال بود؟ اگر شماهم به آزادی انسان در سیاست و اقتصاد و حتی آزادی در افزایش جمعیت اعتقاد دارید و فکر میکنید انسانی که نفت را از روغنی سیاه و بی‌مصرف در زمین تبدیل به ماده‌ای بسیار پرمنفعت کرده که نه تنها زندگی انسانهارا بهبود بخشیده بلکه ملیاردها مرغ و خروس و گاو و گوسفند بجای دریده شدن در جنگلها توسط حیوانات وحشی و در جمعیتهای بسیار اندک اکنون در تعدادی بسیار بیشتر زندگی بسیار مرفه در کنار انسان دارند و اگرچه تا قبل از اختراع گوشت مصنوعی هنوز حیوانات برای تغذیه انسان کشته می‌شوند ولی معتقدید به مدد علم بشر حتی حیوانات هم زندگی بهتری دارند در مورد هیومنیستها بیشتر تحقیق کنید. شاید که در میان آنها افرادی همفکر خود پیدا کردید.
دو اشتباه بزرگ در میان مردم فراگیر شده: یکی این تفکر که یوگنیسیستها همان نازیهای آلمان بودند که فقط با یهودیها مشکل شخصی داشتند و هدفشان هرگز نابودی همه مردم جهان بجز انسان برتر نبوده و بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم دیگر اثری از آنها باقی نیست و بکلی تارو مار شده‌اند. نه! هنوز این تفکر وجود دارد و اتفاقا قوی هم هست. به جنگهای مذهبی و نژادی و قومی و ملی دامن میزند و با تلقین حس نابودی محیط زیست و خشم طبیعت مردم را تشویق به کاهش عمدی جمعیت و نفرت از ملل پرجمعیت میکند. اشتباه دیگر اینست که فکر کنیم بعد از فروپاشی شوروی کمونیسم از بین رفته. اینهم غلط است. هنوز هم عده‌ای با وعده برابری درآمد و اشتغال تضمینی و آموزش رایگان بدنبال فریب دادن مردم کشورها هستند تا همه متحد شده و داوطلبانه اختیار زندگی خود را به دست اینها بدهند تا اینها در نقش دولتی مهرورز ارباب شده و بر مردمی برده‌وار تا ابد حکومت کنند. دیگر حتی وعده اقتصاد مارکسیستی هم نمیدهند. فقط و فقط چپاول میکنند. از روسیه تا ایران. کمونیسم هنوز هم در جریان است.
یک نقطه ضعف در میان هیومنیستها همیشه وجود داشته. آنها از همکاری دیگران استقبال میکنند و بدین وسیله همیشه راه را برای ورود کمونیستها و یوگنیسیستها به جمع خود باز میکنند. دیری نمیپاید که دو جانب دیگر این مسئله نقاط ضعف هر سیستم حکومتی هیومنیست را پیدا کرده و در آن رخنه میکنند. مانند قوانین لابی‌گری در دولت ایالات متحده آمریکا که امروزه علنا عنان اختیار این حکومت را به دست یوگنیسیتها و کمونیستها داده. یکروز آمریکا را میبینیم که در مقابل حمله روسیه به اوکراین به اوکراین کمکی نمیکند یا حتی در مورد حمله شیمیایی رژیم دست نشانده روسیه به مردم سوریه مانع از اقدام نظامی بین‌المللی میشود و روز دیگر آمریکا را میبینیم که بهمه طرفین درگیر در خاورمیانه مستقیم و غیر مستقیم کمک میکند تا جنگ تا ابد ادامه پیدا کند و مردم بیگناه بیشتری کشته شوند. مهم اینست که در هر لحظه تصمیم گیری نماینده کدام لابی در کاخ سفید و مشغول مذاکره با رئیس جمهور آمریکاست.
در این میان خواننده باید سه‌گانه‌های جهان را بشناسد. از امید واهی به کسانی که فقط در بخشی از تفکراتشان با وی همعقیده بوده و در اساس اختلافاتی بنیادی با وی دارند دست بردارد. از هر یک از جوانب این سه‌گانه‌های جهان غافل نشده چرا که در بازیهای سیاسی و تحولات جهانی که در آن هستیم همیشه توجه به همه جوانب قضایا و انواع نیات انسانها ضروریست.

آنچه می‌آید متن سخنرانی من است در سومین کنگره سکولار دموکراسی در فرانکفورت:

ضمن عرض سلام خدمت همه طرفداران سکولار دموکراسی در ایران

در بهبوهه جنگ سرد و مشکلات اقتصادی اتحاد شوروی، غرب با ارسال خمینی با هواپیما به ایران به هر قصدی که بود یک متحد استراتژیک خود را از دست داد. ایران مدتی توسط خمینی بطرزی ناشیانه و بی‌نظم تحلیل رفت. سپس قدرت به خامنه‌ای رسید. خامنه‌ای که شاهد دوران دست‌پاچه، خیال‌بافانه و ناشیانه حکومت خمینی بود پس از به قدرت رسیدن به سمت روسیه متمایل می‌شود. شاید از نظر او بجز روش کمونیستها روش بهتری برای اداره ایران وجود نداشت. خامنه‌ای شاید به تصور خودش ناجی ایران باشد. ایرانی که در کشتار و وحشیگری کورکورانه دولت خمینی غرق شده بود و به سمت فروپاشی و نابودی میرفت و ایران دوران زمامداری وی که حداقل به یک جمهوری اقماری اتحاد شوروی تبدیل شد.

  • گرایشات برای ادامه حکومت اسلامی

    در اوایل دوران خامنه‌ای، در شرایطی که اتحاد شوروی خود فروپاشیده ایران مهمانی ناخوانده در این اتحادیه است. دنباله‌روی از اقتصاد مارکسیستی فایده‌ای ندارد. چرا که کهنه‌کاران این عرصه خود آن را رها کرده‌اند. اکنون نیروهای حکومت اسلامی برای بقا در شرایط بعد از جنگ دو راه پیش میگیرند:

    • گرایش اصلاح‌طلبان به تقلید از چین

      ابتدا اصلاح‌طلبان راه توسعه به سبک چین را پیش میگیرند. اقتصاد آزاد ولی الیگارشی (کرونیک کپیتالیزم یا سرمایه داری خودمانی) که در آن تولید کننده‌هایی از خودیهای نظام میتوانند ضمن کسب درآمد از طریق استثمار نیروی کار در بازاری انحصاری، کشور را از آخرین پیشرفتهای صنعت در غرب بهره‌مند سازند.اما این روش توسعه برای خامنه‌ای مشکلاتی ایجاد میکند.

      • اول اینکه این مسأله درآمد خودی‌های نظام را وابسته به مردم میکند و در صورتی که مردم دست به اعتصاب بزنند این درآمد ناپایدار خواهد شد. پس همیشه در بین حکومت نیاز به مردم‌داری و تأمین نیازهای مردمی وجود خواهد داشت.

      • دوم اینکه این روش بهرحال باعث بوجود آمدن طبقه متوسط در ایران خواهد شد. شرکتهای خارجی موجود در ایران به افراد متخصص حقوقهای خوبی پرداخت میکنند، درآمدها بالا میرود، شکمها سیر می‌شوند و آنوقت مردم به فکر برقراری سکولار دموکراسی خواهند افتاد. پس این روش نیاز به سرکوبی پر هزینه و مداوم دارد.

      • سوم اینکه این روش خودیهای نظام را هم قدرتمندتر کرده تا اینکه به فکر استقلال از مرکز حکومت یا حتی طغیان‌گری بیافتند.

    • گرایش خامنه‌ای به پیروی از روسیه

      خامنه‌ای اما به عنوان رئیس جمهور مادام‌العمر حکومت علاقه‌ای به این روش ندارد. او از طرفی برخلاف چین برای کسب در آمد نیازی به تولید کالا ندارد. فروش نفت برای تأمین نیازهای شخصی خامنه‌ای کافیست. افزایش تولید داخلی به خطرات امنیتی آن نمی‌ارزد. یک کشور کاملاً فقیر با مردمی تا نای جان گرسنه و خودی‌هایی که ماهانه و منظم پول توجیبی خود را از درآمد حاصل از فروش معادن دریافت میکنند برای خامنه‌آی مطلوبترست.

  • شکل‌گیری اتحاد شوروی نوین

    در همین احوال با تحریمهای غرب علیه ایران و سپس به دلیل حمایت روسیه از جدایی‌طلبان شرق اوکراین هم ایران و هم روسیه برای داد و ستد با دلار دچار مشکل شده یا مشکلاتی را در آینده نزدیک پیش‌بینی میکنند. با بی‌اعتمادی چین به ارزش دلار در آینده و تیرگی روابطش با آمریکا با توجه به مشکلات چین با همسایگانش، چین هم رفته‌رفته از غرب فاصله میگیرد. اتحاد شوروی نوینی شکل میگیرد.

    • تحریمهای غرب علیه ایران و سیاست مبادله کالا به کالا با چین

      با افشای برنامه مخفیانه هسته‌ای ایران و پافشاری دولت احمدی‌نژاد به ادامه غنی سازی تحریمهای متحد غرب علیه ایران انتقال پول بوسیله دلار را مشکل کرده. اما نه انتقال خود کالا. بدین سان حکومت قراردادهایی با چین برای مبادله نفت با کالا میبندد.روشی که البته بین دو کشور موفق هم عمل میکند. صرف نظر از کیفیت کالا، خود اصل معامله کالا به کالا در دوران فناوری ارتباطات بسیاری شدنیست.

    • رکود اقتصادی و چاپ دلار توسط دولت ایالات متحده

      مخالفتهای آمریکا با سیاست چین در مقابل همسایگانش و طولانی شدن رکود اقتصادی در آمریکا چین را به فکر جایگذین کردن دلار با واحدی مطمئنتر میاندازد. واحدی که کنترل ارزش آن در دست بانک مرکزی کشوری دیگر نباشد و در صورتی که چین هم تحریم شد بر اقتصاد این کشور تأثیر چندانی نگذارد.

    • مبادله کالا به کالا بین چین با هند و با روسیه

      اکنون چین و هند با هم به مبادله کالا به کالا میپردازند. کالای چینی در مقابل محصولات کشاورزی هندی. چین با روسیه هم همین روش را ادامه میدهد. کالای چینی و نفت و سایر مواد معدنی روسیه. حکومت ایران هم برای واردات محصولات کشاورزی از هند و محصولات نظامی از روسیه به مبادله کالا به کالا میپردازد. بدینسان اتحاد شوروی جدیدی شکل میگیرد. اتحادی که دیگر نه اقتصاد مارکسیستی دارد و نه تعهدی به حمایت روسیه از حاکمان جمهوریهای اقماری. اکنون شوروی فقط در یک چیز اتحاد دارد: استخراج معادن کشورها و بقای سران.

    • همکاریهای امنیتی ایران با روسیه و چین در جهت سرکوب اپوزیسیون

      رژیم خامنه‌ای برای سرکوب مردم در داخل از روسیه و چین کمک میگیرد. برای مثال انتخابات فرمایشی سال ۸۸ خورشیدی و شورشهای منتج از آن و همچنین واردات تسلیحات ضد شورش و تجهیزات شنود از روسیه و از چین.

  • آمریکا برای اجاره

    یک مشکل در قانون اساسی آمریکا وجود دارد و آن لابی‌گریست. در شرایط ایده‌آل لابی کسیست که از یک حزب حمایت مالی میکند و در عوض از نمایندگان این حزب انتظار تلاش برای تصویب قوانینی دارد. به این وسیله افراد موفق از نظر اقتصادی حرف اول را در سیاست آمریکا خواهند زد. ولی در عصر تجارت جهانی این مسأله به پاشنه آشیل آمریکا تبدیل شده. اکنون هرکه پول دارد میتواند برای مدتی دولت آمریکا را اجاره کند. چین، روسیه و ایران هر سه از لابی‌های ثروتمند در دولت ایالات متحده شده‌اند. رئیس جمهور آمریکا هم به عنوان تشکر از این حمایت مالی هرسال برای رهبران این کشورها پیام تبریک سال نو میفرستد. بدینسان آمریکا رفته‌رفته دیگر از فیلیپین، تایوان، ویتنام و دیگر همسایگان چین حمایت نمیکند و نگرانیهایی هم هست که همین آینده برای همسایگان ایران بیافتد. پس آن‌ها هم به لابی‌گری میپردازند. همه برای اجاره دولت آمریکا صف کشیده‌اند.

  • لزوم نگرش فرا منطقه‌ای و پیشنهادهای من

    • امکان اتحاد میان اپوزیسیونهای ایران و چین و روسیه

      در طول این سالها شاید ما کم و بیش یک چیز را در مقابله با حکومت اسلامی فراموش کرده باشیم: این فقط شخص خامنه‌ای نیست. حکومت اسلامی فعلی یکی از سرهای یک یک موجود بزرگ‌تر است. و آن اتحاد شوروی نوینست. سیستمی ارگانیک و مرکز زدایی شده از جنایت‌کاران بین‌المللی متحد شده برای غارت مردم و کشورها. یک فرصت پیش رو برای ما متحد شدن با اپوزیسیون چین و روسیه و دیگر جمهوری های اتحاد شوروی نوینست. برای مثال اگر در سال ۸۸ خورشیدی همزمان در چین و روسیه هم شورش میشد احتمال فروپاشی هر سه نظام خیلی بیشتر بود تا زمانی که حکومت ایران مشغول سرکوب مردم و چین و روسیه هم با فراغ بال مشغول حمایت از آن باشند. وضعیت مشابهی هم‌اکنون در سوریه مشاهده میشود. حتی اگر کل سوریه با خاک یکسان شود بشار اسد همچنان به حکومت خود با حمایت روسیه ادامه میدهد. شاید چنین حکومت از نظر ما اصلاً حکمرانی نباشد، اما ما با حکومتهایی مردمی و مجهز به خرد جمعی روبرو نیستیم. ما با اشخاص روبرو هستیم. اشخاصی نه چندان سالم بلحاظ روانی. اگر این‌ها میتوانند متحد شوند چرا ما نتوانیم؟

    • امکان طرح یک بیزنس پلن برای برقراری دموکراسی در خاورمیانه

      هر حرکتی نیاز به سرمایه دارد. حتی برقراری حکومت سکولار دموکراسی. تصور سرمایه‌داران بیشتر ناشی از تبلیغات یوگنیسیستهاست. اینکه جمعیت بیشتر یعنی زندگی بدتر. اینکه مردم خاورمیانه به لحاظ ژنتیکی فاقد تواناییهای برقراری حکومت سکولار دموکراتیک هستند. اینکه یک کشور دیکتاتوری درآمد بیشتری برای کشورهای دموکراتیک ایجاد میکند تا وقتی که خود دموکراتیک باشد. باید با این طرز تفکر مبارزه کنیم. اقتصاد دانان چیز دیگری میگویند. باید اقتصاد دانان لیبرتارین و هیومنیست و خلاق با هم همکاری کنند تا بیزینس پلنی طراحی کنند. برای مثال پلنی که بگوید ایران با صرف این هزینه به دموکراسی میرسد و با صرف این هزینه دموکراسی برای بیست سال حمایت می‌شود و سپس از طریق مالیات گیری از مردمی خوشبخت و ثروتمند در ایران پس از بیست سال می‌شود تا این میزان درآمد داشت. وقتی ناتانائل اسمیت در سایت جنبش مرزهای باز (openborders.info) به عنوان یک اقتصاد‌دان بیزنس پلنی برای آزاد سازی کامل مهاجرت مردم کشورهای دیکتاتوری به کشورهای مرفه و در نتیجه پیشرفت مردم جهان و درآمد بسیار بیشتر از مالیاتها را ارائه میدهد، پلن مشابهی هم برای برقراری دموکراسی در کشورهای دیکتاتوری ممکن است. فقط باید وقت بگذاریم، تلاش کنیم و باور کنیم که این کار شدنیست. من نمیدانم چنین بیزنس پلنی چقدر طول میکشد تا آماده بشود. ولی میدانم مدتی بعد از اینکه دست از رد کردن کلیت آن برداریم.

    • اظهار نظر من در مورد تمرکز زدایی در یک رژيم آلترناتیو سکولار برای ایران
نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | جون 4, 2015

معبد خمینی

رژيم جمهوری اسلامی با خرج هزینه یک برنامه بزرگ و پیچیده فضا‌نوردی برای ساخت یک معبد برای خمینی بیش‌ از پیش فاصله خود را با توده مردم ایران افزایش داده و همچنین کوشیده ثروت این گروه شورشی مسلح را پس از سالها تحریم بین‌المللی و بمب‌گذاریهای پرخرج در تمام کشورهای همسایه به رخ دشمنان خود بکشد.
در بلاحت رهبری این رژیم کمونیستی شکی ندارم و حرف زدن از تناقض این کار با ادعاهای مذهبی این گروه تروریستی بی‌فایده است. بهرحال کاریست که شده.
به عقیده من یکروزی که عمر این حکومت بسر رسید باید بقایای جسد خمینی را از داخل این ساختمان گران قیمت و مجلل بکشند بیرون و ببرند در یک قبرستان عادی دفن کنند و این ساختمان را تبدیل به موزه‌ای، سالن تئاتر موزیکالی، سالن رقص و کنسرت یا چیز دیگری برای عامه مردم بکنند. تا پولش هم کامل بهدر نرفته باشد.

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | آوریل 25, 2015

جمهوری اسلامی ایران بدون تحریمها چگونه جاییست

هر از گاهی یک نشست جدید مذاکرات هسته‌ای اتفاق میافتد و گویی تا ابد هم اتفاق خواهد افتاد و هربار بسیاری از مردم ایران امیدوارند که نشست به توافق نهایی انجامیده، تحریمها برداشته شده و ایران به شکوه و رفاه دوران پهلوی یا حداقل دوران خاتمی برگردد. بیایید فرض کنیم همه تحریمها برداشته شوند. مکدونالد، بانکهای اچ‌اس‌بی‌سی، شرکت مخابراتی او-تو و غیره همگی در ایران شعبه داشته باشند. ایران در دوران تسلط ملایان جمهوری اسلامی بدون تحریمها چگونه جایی خواهد شد؟ بیشتر بخوانید…

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | آوریل 3, 2015

دلیل اصرار دولت اوباما بر مذاکره هسته‌ای با ایران

مذاکرات هسته‌ای قرار بود تا سی‌ویکم مارس به سرانجام برسد. وگرنه کنگره آمریکا در چهارده آپریل تحریمها را علیه ایران شدیدتر میکرد. مذاکرات نه تنها تا این تاریخ به نتیجه نرسید بلکه با دو روز چانه زنی بیشتر (!) با خواندن یک بیانیه مشترک نوشتن متن نهایی یک تفاهم‌نامه بازهم به عقب افتاد. پیش‌نویس فعلی ایران مانند همیشه سرشار از جملات کلی و وعده‌های بدون ابعاد مشخص بوده و بسی از این سه ماه‌ها و شش‌ماهها که تاکنون اتفاق افتاده و از این ببعد هم اتفاق خواهد افتاد تا ابد! با خرkerry_zarifوج نمایندگان کشورهای اروپایی از میز مزاکرات تا دقایق پایانی این نمایندگان خامنه‌ای و نمایندگان اوباما بودند که مذاکره میکردند. در داخل کشورهای ایران و آمریکا هم مجالس هر دو کشور هشدار میداند که هیچ توافقی بدون موافقت ماها امکان پذیر نیست و هر دو هم مخالف مصالحه ایران و آمریکا! نمایندگان کنگره آمریکا بارها به اوباما پیشنهاد دادند از مذاکرات با ایران دست کشیده و به تهدید روی بیاورد. نمایندگان مجلس ایران هم بارها به گروه مذاکره‌کننده ایرانی هشدار داده بودند که توافق هسته‌ای بدون موافقت آنها امکان‌پذیر نیست. با خواسته‌هایی که آمریکاییها از هم‌اکنون مطرح کرده‌اند، هیچ بعید نیست مذاکره‌کنندگان ایرانی دلایلی برای مخالفت با بندهای توافق‌نامه پیدا کرده و جلسه بعدی هم بجای نوشتن متن نهایی به مذاکره‌ای برای جلسات بعدتر تبدیل شود! در مسئله هسته‌ای ایران نکته مهم زمانست. هرچه این بحثها و مذاکرات بیشتر به طول بیانجامند جمهوری اسلامی به آزمایش علنی یک بمب هسته‌ای نزدیکتر میشود. وقتی اوباما نه از مجلس ایران تمایلی آنچنانی به توافق هسته‌ای میبیند نه در آمریکا از طرف نمایندگان کنگره این کشور حمایت میشود چرا اینقدر به مذاکره و وقت کشی اصرار دارد؟

1024px-Obama_signs_FDA_Food_Safety_Modernization_Act_croppedباید به رفتار این رئیس جمهور در سالهای اخیر نگاه کنیم. اوباما هرگز دستور حمله به سوریه متحد ایران رو نداد. اوباما ارتش آمریکا رو از عراق خارج کرد تا مقامات جمهوری اسلامی حرف از انضمام عراق به خاک ایران بزنند. اوباما ارتش آمریکا رو از افغانستان هم خارج کرد تا جمهوری اسلامی بدون مشکل به آتش‌افروزی در این کشور ادامه دهد. اوباما در بحران یمن هیچ کمکی به دولت تازه بر سر کار آمده این کشور نکرد تا ایران پرواز مستقیم از تهران به پایتخت شورشیان حوثی برقرار کند. قبلتر اوباما در شورشهای سال هشتاد‌وهشت هجری شمسی آشکارا در پیامی‌ نوروزی به مردم ایران پشت کرده و طرف رهبر ایران را گرفت! چرا اوباما طرفدار جمهوری اسلامیست؟ بیشتر بخوانید…

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | اکتبر 25, 2014

چرا اسیدپاشی به زنان در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده؟ +عکس

در ایران ما با یک حکومت، صرف نظر از شکل آن (دموکراتیک، دیکتاتوری و …) مواجه نیستیم. همانطور که قبلا هم گفته‌ام ما با یک گروگانگیری در ابعاد ملیونی مواجه هستیم که برای چندین دهه ادامه یافته‌است. در انگلیس مدتی پیش مردی را دستگیر کردند که برای چند دهه چند انسان را در خانه‌اش حبس کرده و به بهره‌کشی جنسی از آنها میپرداخت. این مرد به جرم برده‌داری محاکمه شد. آیا میتوانیم بگوییم که آنچه که در آن خانه اتفاق افتاده نوعی از حکومت بوده و اگرچه این حکومت دیکتاتوری بوده بهرحال ساکنین خانه باید از این مرد به عنوان حاکم و قانونگذار اطاعت میکردند؟ آیا ساکنین خانه باید بجای نقشه کشیدن برای فرار از آن محل، مقابل صندلی این آقا تظاهرات میکردند تا بتدریج و در طی سالیان وی را وادار به بهبود شرایط زندگی خود کنند؟!
اسیدپاشی در جمهوری در شرایطی اتفاق می‌افتد که اقلیت حاکم خودرا کاملا بی‌نیاز از مردم میدانند. بی‌نیاز به لحاظ مالی و نظامی و بی‌نیاز از هر لحاظی که یک حکومت ممکنست به مردم ساکن در حوزه کنترل خود وابسته باشد. جمعیت خودیهای نظام بمرور از مردم کشور فاصله گرفته و این شکاف طبقاتی اکنون بجایی رسیده که آنها خود را نژآدی متفاوت و با حق و حقوقی ویژه نسبت به مردم عادی میدانند. ممکنست حق با حکومت باشد. ممکنست اسیدپاشی توسط عده‌ای انجام نشده و توسط یک شخص انجام شده باشد. ممکنست اسیدپاشی هیچ ارتباطی با بدحجابی نداشته باشد. ولی چیزی که مشخص است حکومت پای حمایت از شخص اسیدپاش ایستاده و اسیدپاش واقعی را محاکمه نخواهد کرد. فرافکنی مانند ارتباط دادن حوادث رخ‌داده به اسرائیل، حمله به مردم معترض مقابل ساختمان مجلس و اصرار بر اینکه اسیدپاشیها به افراد مختلف بدون نسبت خانوادگی با همدیگر آنهم در یک زمان و با یک نوع از اسید همگی بدلیل اختلافات خانوادگی بوده نشان از عزم حکومت بر پنهان کردن چهره واقعی فرد جنایت کار دارد. ما با گروهی مواجه هستیم که نسبت به زنان ایرانی بخصوص آنها که جوانتر و زیباتر باشند سی‌سالست که هرگونه ظلمی رو داشته: زنان جوان و زیبا را با باتوم کتک زده، سوار اتوموبیل کرده و به اسارت برده، به آنها تجاوز کرده، پس از تجاوز بعضا به قتل رسانده، جسد بعضی از قربانیان را آتش زده و…. حالا به این فهرست اسیدپاشیدن به صورت زنان جوان راهم اضافه کرده. بنظر من اسیدپاشی نشانه به اوج رسیدن سکس افراطی گروه  از میان اقلیت حاکم در ایرانست تا جایی که دیگر از انتخاب کردن زنان بطور تصادفی از میان توده مردم برای کتک زدن و سکس (مورد اسماعیل شرخر رو هنوز بخاطر دارید؟) ارضاء‌ نمیشوند و حالا کار به سکس سادیسمی و اسید پاشی به صورت زنان رسیده. بیشتر بخوانید…

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | اکتبر 4, 2014

لذت جنسی در جمهوری اسلامی

هر مارکسیستی از طعم کوکاکولا لذت میبره. در جمهوری اسلامی هم روابط بی‌بند و بار جنسی خارج از چهارچوب خانواده و در میان خودیهای نظام طرفدار داره. حتی یک آخوند هم از داشتن معشوقه‌های فراوان و خارج از هرنوع قید و حتی بصورت ساعتی لذت میبره. چرا که نه؟ در جمهوری اسلامی هم مانند سایر جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی اقلیتی ایدئولوژی خاصی رو بر اکثریت مردم تحمیل کرده‌اند. در این مورد ملقمه‌ای از مذهب شیعه اثنی‌عشری، حکومت خلافتی، اقتصاد مارکسیستی و ایده‌های کمونیستی مبارزه با تمدن فردگرای غرب تحت عنوان اسلام ناب محمدی به ملتی قالب شده است. اما خودیهای نظام، اقلیتی که تحمیل کننده این ایدئولوژی بر مردم بوده و خود در ناز و نعمت و آزادی و بدور از هرگونه تحمیل زندگی میکنند از نیازهای انسانی بدور نبوده و سکس و لذت هم‌آغوشی هم یکی از نیازهای آنانست. دسترسی خودیها به لذت جنسی رو بر اساس مکانی که در آن شهوت اتفاق میافتد و شخص شهوت‌ران تقسیم بندی میکنم:
شهوت داخلی
در داخل کشور برای خودیهای نظام محدودیتهایی وجود دارد که عمدتا ناشی از نظام تبلیغاتی جمهوری اسلامیست. جمهوری اسلامی با همه بی‌عدالتیها، قتلها، شکنجه‌ها و تجاوزات جنسی که تا کنون مرتکب شده اصرار دارد که همچنان در نظر مردم و بیگانگان ظاهری اسلامی داشته باشد. پس برای آن دسته از خودیهای نظام که مستقیما به عنوان نماد مذهب معرفی میشوند مثل آخوندها و مداحان که از اینجا به بعد از آنها تحت عنوان خودیهای سمبلیک یاد میکنم بیشترین محدودیت وجود دارد. ولی هر کاری چاره‌ای دارد. در قم و مشهد و تهران روسپی‌خانه‌هاییست تحت عنوان خانه عفاف که در آن خودیهای سمبولیک میتوانند زنهای روسپی را برای خود عقد موقت کنند. با عقد موقت سابقه این رابطه جنسی در شناسنامه فرد نوشته نشده و بنابراین نوعی از حریم خصوصی وجود خواهد داشت. مشکل این رابطه عده به ضم عین هست. یعنی مدت زمانی که باید از پایان صیغه محرمیت گذشته تا مشخص شود که زن حامله نیست یا اگر حامله هست بچه متعلق به کیست. البته که امروزه و با امکانات فعلی با یک آزمایش خون میتوان به پدر واقعی یک بچه پی برد ولی آنچه که با عنوان اسلام ناب محمدی از آن یاد میشود به این راحتی با تکنولوژی روز وفق پیدا نمیکند. بنابراین برای توجیح سکس مداوم یک زن روسپی در این روسپی‌خانه‌ها با مردهای متعدد در یک روز و بدون گذراندن دوره موسوم به عده میگویند مردها در این مکان دخول کامل نمیکنند بلکه ملاعبه (بازی با اندامهای جنسی بدن زن بدون دخول آلت و درنتیجه بدون احتمال بارداری) انجام میدهند!
اوضاع برای خودیهای غیر سمبلیک (آقازاده‌ها، فرزندان آخوندها و کلا کسانی که از حمایت نظام برخوردارند ولی جنبه سمبلیک برای تبلیغ ایدئولوژی نظام را نداشته و خلاصه نخودی محسوب میشوند) راحتتر است. آنها در شهرکهای مسکونی محصور زندگی میکنند که در ورودی آنها نگهبانی حضور داشته و تردد افراد را کنترل میکند. مهمانان فقط با هماهنگی و تایید ساکنین شهرک اجازه ورود به محوطه را دارند. سکونت در این شهرکها مختص خودیهای نظام هست که معمولا از طریق سازمانی که خودی سمبولیک (معمولا پدر خانوار) در آن مشغول به کار است طبقه بندی میشوند. مثلا شهرکی برای فرماندهان سپاه. شهرکی برای قضات. شهرکی برای آخوندهای یک حوضه علمیه و غیره. در این شهرکها بسته به توافق ساکنین گاها حجاب زنان اجباری نیست. چیزی که در تمام ایران برای زنان عادی و رعیت اجباریست در اینگونه شهرکها گاها و بر اساس رای اکثریت ساکنین شهرک اختیاری شده و زنان سربرهنه ظاهر میشوند. اگر شهرک دارای استخر باشد، استخر هم مختلط بوده و زنان و دختران با بیکینی در کنار مردها حضور پیدا میکنند.
بغیر از شهرکهای مسکونی خاص و کنترل شده اجاره استخرها یا باغهای دارای استخر بطور دربست و مختلط هم از کارهایی هست که در ایران رواج داشته و حتی مختص خودیهای نظام نیست. اما در مورد غیر خودیهایی که با خرج کردن پس‌اندازهایشان قصد خرید آزادی موقتی جنسی در داخل مرزهای ایران را داشته باشند اوضاع همیشه خوب پیش نمیرود. امیرفرشاد ابراهیمی در وبلاگ گفتنیها به افشای اقدامات محمدرضا نقدی در این باره میپردازد: «در سال ۱۳۷۹ با هدف مبارزه با مفاسد اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر تصمیم می گیرد گروهی را بطور خودسرانه تشکیل دهد و اقدام به برخورد با جوانان و تجمعات آنان مثل پارتی های شبانه بزند…در نهایت کار از بر هم زدن و برخورد با پارتی های شبانه، تذکر به زنان و دختران بد حجاب و جمع آوری نوار های ترانه از خودرو های مردم به سرقت های مسلحانه و تجاوز به نوامیس مردم کشیده شد». اما در نهایت این بی‌نظمی و عصیان‌گری گاه دامن خودیهای نظام را هم ممکن است بگیرد: «باند کبیر به سرکردگی سرتیپ پاسدار محمدرضا نقدی در ادامه سرقت های زنجیره ای خود، منزل یکی از تجار بین المللی طلا در غرب تهران را – که از مدتها قبل زیر نظر داشت – در فرصتی مناسب مورد سرقت قرار داد…قای « ر- ک » چهره دو نفر از سارقان را به خوبی شناسایی می کنند…با توجه به حساسیت موضوع و اطلاع ریاست جمهوری و مجلس و متنفذ بودن مال باخته ( ر- ک ) ماست مالی و فیصله دادن به ماجرا غیر ممکن می شود…وزارت اطلاعات پس از آن دادگستری استان تهران و دفتر رهبری را در جریان می گذارد و در باره بازداشت نقدی کسب تکلیف می کند که بالاخره موفق به بازداشت محمد رضا نقدی در ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۱ شده» – همان منبع.پس میبینیم که تشکیل پارتیهای بزن و برقص خانگی برای افراد متنفذ نظام هم چندان خالی از دردسر نیست. البته نقدی به عنوان یک خودی دیگر نظام مدت زیادی در زندان نمیماند: «در کمال تعجب در اردیبهشت سال ۱۳۸۲ به هنگام برگزاری جشنواره مطبوعات محمد رضا نقدی در یکی از جلسات غرفه روزنامه کیهان حضور پیدا می کند و به سؤالات حاضران پاسخ داده و سخنرانی می کند . وی در جواب سؤال یکی از حضار در جلسه که از وی راجع به شایعه بازداشت ایشان و باند کبیر سؤال می کند ، پاسخ میدهد : اینها ساخته رسانه های دشمن است و فعلا که بنده را ایجا میبینید !؟ کاملا آشکار و واضح بود که سفارش و هواداری بیت رهبری از محمد رضا نقدی سپر دفاعی و حاشیه امنی برای وی فراهم آورد بود ، با ریاست جمهوری احمدی نژاد وی مجددا از سوی دفتر رهبری به دولت پیشنهاد شده تا در راستای مبارزه با فساد از حضورش استفاده گردد» – همان منبع.
در نهایت مهاجرت خودیهای سمبولیک و غیر سمبولیک نظام به غرب، عمدتا انگلیس یا کانادا چاره کار میشود. این اشخاص میتوانند ضمن چپاول مردم ایران در داخل کشور با ویزاهای سرمایه‌گذاری از آزادی کامل در غرب لذت ببرند. از عسگراولادی و مهدی هاشمی در انگلیس گرفته تا خاوری رئيس متواری بانک ملی در کانادا.
هروقت یک طرفدار نظام را میبینم که در شبکه‌های اجتماعی کامنت گذاشته و از آزادی جوانان در ایران خبر میدهد و میگوید زندگی در ایران بسیار لذت بخش و آزاد بوده و جوانان هیچ نوع مشکلی برای پوشش ندارند اصلا در صداقتش شک نمیکنم. این افراد در تمام عمرشان زندگی مردم عادی ایران را تجربه نکرده‌اند.

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | آگوست 2, 2014

چگونگی ارتباط با خدا

بسیار دیده‌ام که عده‌ای علم رو در تقابل با دین مطرح کرده و هر روز هر پیشرفت جدید علمی را بنوعی در تناقض با ادعاهای دینداران مطرح میکنند. پس تصمیم گرفتم این متن رو بنویسم. اول از همه وقتی من از خدا صحبت میکنم منظورم شخصیست که جهان ما را آفریده. تا جایی که ما یادگرفته‌ایم جهان ما شامل ماده، انرژی و قوانین حاکم بر این دو میشود. خدایی که من ادعا میکنم جهان را آفریده منطق و قوانین ریاضیات راهم آفریده. پس تاکید بر مسائلی مانند تناقض در حاصل جمع اعداد مطرح شده در قرآن به عنوان تعداد روزهایی که در آنها جهان آفریده شده است بر من تاثیری ندارد. ممکن است من آدم بی‌منطقی بنظرتان بیایم ولی من حداقل بخاطر شغلی که عاشق آن هستم طراحی و برنامه‌نویسی مدارات منطقی نمیتونم آدم بی‌منطقی باشم. من در طراحی مدارات منطق بولین تجربه و مهارت بالا و در محاسبه و برنامه نویسی سیستم‌های کنترلی مبتنی بر منطق فازی هم تجربیاتی دارم. چیزی که من میخواهم بگویم اینست که وقتی عده‌ای آدئیست تعداد روزهای مطرح شده در قرآن برای آفرینش جهان رو باهم جمع میزنند و بعدش در بوق و کرنا میکنند که مجموع اینها بیشتر از عدد شش روز میشود، صرف نظر از اینکه ممکن است برخی از این مراحل اصلا به موازات همدیگر پیش رفته باشند(!) مسئله ما اینجا ادعای وجود خداییست که منطق را آفریده و بنابراین خود به منطق محدود نیست. اختتام پرونده.
برای توضیح بیشتر مثالی میزنم. شما سالها ارباب رجوع اداره‌ای هستید و در این مدت با ساز و کار همه کامپیوترهای آن اداره آشنا شده‌اید. حالا کارمندی که امروز مسئول کاری برای شماست اشتباها دکمه‌ای را میزند و سابقه شما را از کل کامپیوترهای سازمان پاک میکند. مسلما باید خیلی عصبانی باشید. منطقا هیچ راهی برای بازگرداندن اطلاعات شما وجود ندارد. کارمندان آی‌تی در ادارات معمولا سرو وضع متجملی ندارند. وقتی وارد جایی میشوند بندرت کسی میتواند حدس بزند که شغل آنها چیست. در میان دعوای شما متخصص آی‌تی اداره می‌آید تا مشکل را حل کند و شما مانع کار وی شده و مدام تکرار میکنید: امکان نداره اطلاعات من برگرده! چون هیچ دکمه بازگشت اطلاعاتی اونجا وجود نداره. امکان نداره. همه چیز پاک شد و دوبار هم تایید شد. کار از کار گذشت.
و حالا جواب شما: من خودم برنامه‌نویس این سیستم هستم و چیزی که برای یک کارمند محدود شده برای من کاملا آزاد هست. برای اطلاعات پاک شده در واقع فقط پنهان شدن و من میتونم با زدن پسورد مدیر سیستم همه این اطلاعت رو ببینم و برگردونم. اگر این هم نشد میتونم سیستم رو خاموش کنم، دیسک اصلی آن را در بیارم و به کامپیوتر خودم وصل کرده اطلاعات رو مستقیما از روی دیسک خوانده و برگردونم. اگر این هم نشد میتونم با جستجوی کامل در همه محتوای نوشته شده روی دیسک در تاریخ فعالیت این کامپیوتر اطلاعات پاک شده رو بازیابی کنم. میبینید که من نیازی به دکمه بازگرداندن اطلاعات ندارم. مفهومه؟ ممکنه الان بگذارید به کارم برسم؟
این حال و روز کسانیست که عزیزی را از دست داده، ورشکست شده یا دچار بیماری سختی هستند و فکر میکنند که اگر خدا وجود دارد و مهربان است منطقا الان باید کاری انجام دهد. نمونش هم خود من. بارها همین سوال رو از خودم میپرسم. باید بگم خدایی که من به اون اعتقاد دارم بدون هیچ مشکلی میتونه زمان رو به عقب برگردونه. در گذشته تغییر بده، در آینده تغییراتی اعمال کنه و خلاصه از هیچ نظر محدودیتی برای اعمال اراده در دنیا نداره. پس تاکید بر محدودیتهای منطقی و فیزیکی به عنوان تناقض در ادعاهای مطرح شده از سوی مومنان درباره خدا بی‌فایده‌است. حداقل در من تاثیری ندارد. شاید من و شما نتوانیم از طرفی ادعا کنیم که کاری را در شش روز انجام داده‌ایم و بعد جمع زمانهای درج شده در گزارش کارمان از این زمان فراتر رود. اما خدا میتواند. موازی انجام دادن کارها برای او اصلا مشکلی نیست ولی خارق‌العاده تر از اون قدرت دستکاری در زمانه. همینطور هم چیزهای دیگری هستند که برای ما انسانها غیرممکن و تمام شده هستند. از نظر ما زندگیهایی که بشاراسد نابود کرد هرگز برنمیگردند. اشکالی نداره. خدا میدونه بموقع چکار باید بکنه. از نظر ما این موقع خیلی دیر از راه میرسه. باز هم اشکالی نداره. برای خدا فقط دستکاری در گذشته‌ای هست که ما تجربه کردیم تا مدت انتظاری که ما سپری کرده‌ایم رو دستکاری کرده و کوتاه کنه. شاید روزی از ما بپرسه: خوب بشار اسد چند روز حکومت کرد؟ و ما جواب بدیم اصلا حکومت نکرد. نمیدونم. من که چیزی ندیدم! شما حتما درد زیادی میکشید اگر کسی شکمتان را با چاقو پاره کنه. ولی نگرانی ندارید وقتی میدونید روی تخت جراحی دراز کشیده‌اید و متخصص بیهوشی هم کنار شماست. شما چیزی حس نخواهید کرد. هرچند این اتفاق یعنی پاره‌شدن شکم واقعا قرار است بیافتد. بدن شما همه درد را حس خواهد کرد ولی نهایتا فردا که شما بیدار شید: گویید گویا شبی خوابیده‌ایم یا شاید ساعتی.
مسئله بعدی تصور توانایی رد کردن معجزات پیامبران بوسیله اثبات سازوکار آنها از روش علمیست. بله حضرت مسیح دو هزار سال پیش در زمان مناسب در مکان مناسب از خدا مامور شده که در ریه اشخاصی بدمه و آنهارو بزندگی برگردونه. مطمئنا اگر مسیح اونجا نبود که این کار رو بکنه خدا جور دیگری فرصت این اشخاص رو برای زندگی بیشتر میکرد. ولی اینکه ما الان بلدیم تنفس مصنوعی بدیم و عده‌ای رو از مرگ نجات بدیم ناقض معجزه پیامبری در دوهزار سال پیش نیست. اینکه ما الان میدونیم رود نیل جزر و مد میکند ناقض معجزه موسی نیست. موسی شاید با زمان بندی مناسب مردم رو از آب رد کرده. اصلا شاید خدا از او خواسته عصا رو به آب بزنه تا هم خود موسی  و هم قومش به پایین بودن سطح آب اعتماد کنن.برای اینکه ما چیزی از جانب خدا دریافت کنیم راحی جز اتفاقات فیزیکی وجود نداره. ما مخدود به قوانین فیزیکی هستیم. اگر اون ارباب رجوع عصبانی شخصا راهی برای بازیابی اطلاعات یاد بگیره ناقض این حقیقت نیست که برنامه‌نویس اون سیستم چه کسی هست و این شخص چه توانایی‌های شغلی داره. ارتباط خدا با ما به زبان دنیای محدودی هست که ما در اون بدنیا اومده‌ایم. دوستی میگفت آدئیستها یک عقره رو محکم به صفحه‌ای چسبونده و جلوی اون نوشتن: «نیست». در طرف دیگر صفحه نوشتن «هست». و میگن این دستگاه آشکارساز وجود خداست. اگر مومنی اعتقاد دارد وجود خدا را حس کرده باید از خدا بخواد عقربه رو تکان داده و روی کلمه «هست» بیاره. جواب من سادست: من خودم رو یک آفریده خدا میدونم. پس عقره رو میکنم و میگذارم روی کلمه «هست». به همین سادگی. از خدای من و معجزاتش خوشتون نمیاد؟ مجبور نیستید باهاش ارتباط داشته باشید. حتی مجبور نیستید وجود اون رو قبول کنید یا سر وجود نداشتنش با امثال من جروبحث کنید. ممکنه بگید جمهوری اسلامی مارو مجبور به قبول خدا میکنه.
جمهوری اسلامی تنها حکومتی نیست که مردمی رو مجبور به کاری میکنه. شکر خدا در طول تاریخ حکومت زورگو و مرگباری به اسم اتحاد جماهیر شوروی، اصلا اعتقادی به خدا نداشت و حتی مردم رو مجبور به اعتقاد نداشتن به خدا میکرد. جالبه که بیشتر روابط خارجی جمهوری اسلامی رو هم کشورهای کمونیستی تشکیل میده. در زمانی که عده‌ای وحشیگریهای داعش رو نشانه‌ای بر مضر بودن مذهب میدونن من مدام زیر لب و با لبخند تکرار میکنم: کره شمالی! کره شمالی! کره شمالی! کره شمالی! حساب دین از سیاست جداست. به این معنا که نه کار دین به حساب سیاست گذاشته میشه و نه برعکس. سیستم سیاسی نباید جور دین رو بکشه و در خدمت اون باشه. این درست. حالا چرا دین باید جور خطاهای حاکمان بی‌سیاست رو بکشه؟
حالا سوال اینه که اصلا فایده ارتباط امثال من با خدا چیست؟ یا چرا ما بر ایمانمون اصرار داریم؟ شکل ارتباط من با خدا در یک کلمه توصیف میشه: صرافی تضامنی. صرافی تضامنی چیست؟ ایرانیها بمرور استاد دور زدن تحریمها شدن و یاد گرفتن چطور بدون انتقال فیزیکی پول و بدون درگیرکردن هرنوع سیستم بانکی پول رو از غرب به ایران بفرستند و بلعکس. در روش صرافی تضامنی دو دوست که بهمدگیر اعتماد دارند قراری میگذارند. یکی به کشوری اروپایی میره و دیگری در ایران میمونه. هر زمان کسی میخواد از طریق صرافی پولی به خارج بفرسته مثلا هزار دلار طرف ساکن ایران پول رو به حساب شخص خودش در ایران میریزه و زنگ میزنه به طرف ساکن اروپا که از حساب خودت ۹۹۰ دلار به آدرسی که این آقا میگه بفرست. حالا شخص ساکن اروپا نه ۹۹۰ دلار بلکه هزار دلار از شخص ساکن ایران طلبکار شده. چون از حساب خودش خرج کرده ولی شخص ساکن ایران حتی پول اضافی هم به حسابش واریز شده. اما نگرانی در کار نیست. مدتی بعد به حساب اتفاق برعکس این موضوع پیش میاد. یعنی شخص ساکن اروپا مشتری پیدا میکنه که میخواد مثلا هزار دلار رو به ایران بفرسته. اون همه این پول رو به حساب شخص خودش در اروپا واریز میکنه (جبران ۹۹۰ دلاری که دفعه قبل خرج کرد. حتی ده درصد هم بیشتر برای عجرت کار)، سپس به دوستش در ایران زنگ میزنه و میگه هزار دلار به آدرسی که این آقا میگه بفرست. دو طرف از این کار سود میکنند ولی هیچ پولی جابجا نمیشه. چیزی که هست فقط و فقط اعتماد دو طرف به همدیگه و علاقه به ادامه کاره. در مورد صرافی تضامنی میتونید بیشتر در اینترنت تحقیق کنید یا حتی از صرافیهای محل بپرسید. ولی بهرحال شخصا رابطه من و خدا بصورت یک صرافی تضامنیست. من خدارو به چشم ندیدم. صدای اون رو هم نشنیدم. ولی به اون اعتماد دارم. به مردم اطرافم کمک میکنم و وقتی خوش شانصی میارم این رو از جانب خدا میدونم. به همین راحتی. خدا خیلی سخاوتمنده و یک من رو با ده جواب میده. بتجربه این رو حس کردم که معامله با خدا خیلی پر سوده. تعجبی هم نداره. خدا خودش دنیارو آفریده و محدودیتی هم نداره. (فقط نمیدونم چند سال دیگه باید صبر کنم تا ترتیب مهاجرت من رو به غرب بده 😦 ) من دیدم که مردمی به خدا اعتماد نداشتن ولی به مردم دیگر خوبی میکردند. در مقابل وقتی هم خوش‌شانسی میاوردند اعتقاد نداشتن که این لطف خداست. من طرز فکر اونهارو تحمل میکنم و سعی نمیکنم با اونها بحث کنم و از اینکه خدا با اونها هم معامله میکنه خوشحالم. مردم نیازمندهم این وسط سود میکنن. عبادت بجز خدمت خلق نیست. ولی برای من ناراحت کنندست چرا کسانی که خدارو باور ندارند عقیده من امثال رو تحمل نمیکنند. چرا فکر میکنند انسان مومن انسان بی‌منطق هست. یا حساب کار حکومتهای ایدئولوژیک مثل اتحاد جماهیر اسلامی ایران باید به پای ایمان امثال من گذاشته بشه؟ من خدارو دوست دارم.

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | آگوست 1, 2014

بن‌بست

میشینم پای کامپیوترم. بعد از یک هفته کاری فرصتیه برای رسیدن به کامپیوتر خودم. اول از همه یک پروژه امتحانی از یک کارفرمای خارجی گرفتم که شاید بتونم راضیش کنم به فرستادن یک پیشنهاد کار و بتونم با یک ویزای کار از این طریق از ایران خارج بشم. این اولین بار درعمرم هست که یک کارفرمای خارجی رو تونستم راضی به مذاکره بکنم. پروژه چهار روز مهلت داره و سه روز تمامه که من مشغول دانلود آهسته یک فایل چندین گیگابایتی از اینترنت بودم. نمیدونم چقدر دیگه باید دانلود کنم تا همه نرم‌افزارهای لازم برای پروژه رو داشته باشم. هرچه بیشتر کار رو طول بدم اون بیشتر شک میکنه که من به این کار وارد نیستم و این چیزیه که من نمیخوام اتفاق بیافته. چون کاری که اون از من خواسته دقیقا تفریح دوران نوجوانی منه! از اون قدیم قدیمها. هیچ مشکلی برای انجامش ندارم. فقط کاش میتونستم به کارفرما بفهمونم که دانلود کردن هر یک گیگابایت فایل برای من چند ساعت طول میکشه بشرطی که این وسط اینترنت قطع نشه. و حالا در روز چهارم اینرنت قطع شده!
اینترنت قطعه. انتظار برای برگردوندن اون هم نتیجه نداده. نفس عمیقی میکشم و یک پنجره نوتپد باز میکنم برای نوشتن این متن. شاید وقتی اینرنت برگشت درد دلم رو بفرستم توی وبلاگم. به یکسال دوندگیهام در مخابرات فکر میکنم. ما تازه اسبابکشی کرده بودیم و مخابرات محل اینترنت ای‌دی‌اس‌ال نمیداد. به هیچ کس نمیداد. باید منتظر میموندیم کسی که اینرنت داره انصراف بده و ما بترتیب ثبت نام جای اون شخص رو در صف انتظار بگیریم. یکسال انتظار در منطقه‌ای کور! نه وایمکس، نه وایرلس، نه تری‌جی! پولم فقط به اینجا میرسید. جای دیگه نمیتونستم ساکن بشم. یکسال تمام همش شرمنده دوستان شدم. برای هر کار اینترنتی زنگ میزدم میرفتم خونشون. کافینت فایده‌ای نداشت چون صاحبان کافینتهای محل هم مثل خودمون ای‌دی‌اس‌ال نداشتند و فکر میکردند میتونن با امواج ضعیف وایمکس بزور اینترنت کند فیلترشده رو بفروشند. بعدش مشکل وارد کردن پسوردها در کامپیوتر ویندوزیه که نمیدونی چند تا ویروس و نرم‌افزار جاسوس کی‌برد داخلش نصب شده. دست آخر هم سایتی رو میخوای باز کنی که یا فیلتر شده یا تحریم. کافینت‌چیها همه مثل هم نیستند. بعضی بعد از کمی چونه زدن حاضر میشن فیلترشکن در اختیارت قرار بدن. سرانجام چند هزار تومان هزینه و برگشتن با یک فلش دیسک ویروسی به خانه.
اینترنت هنوز وصل نشده. مهلت چهارروزه داره میگذره و من به معنای واقعی کلمه دارم ضایع میشم! سرعت اینترنت من الان خوب شده ولی آخه چرا قطع و وصل میشه؟ چرا برای من باید این اتفاق بیافته؟
سیستم دنیا بنظر کاملا منصفانه میاد. مردم بر اساس محل تولد به دو قسمت چهان سومی و غیر جهان‌ سومی تقسیم میشن. جهان سومی‌ها حق تغییر محل زندگی یا تابعیت رو ندارند. غیر‌ جهان سومیها حق هر کاری رو دارند. خیلی شیک و ساده. هرکسی به پاسپورت خودش نگاه میکنه و در صورتی که متولد یک کشور جهان سومی باشه تکلیفش کاملا روشنه. میتونه در کشوری که در اون بدنیا اومده منتظر باشه تا زمانی که پیر بشه و بمیره! حق مهاجرت هم نداره. البته اینروزها اینترنت پیشرفت کرده و ما میتونیم پشت این شهر فرنگ مدرن زانو بزنیم و از دریچه‌ای محدود به زندگی غیرجهان‌سومیها نگاه کنیم.
ملیاردها انسان بدلیل تولد در محدوده یک حکومت احمق زندگیشان تباه میشه. ملیاردها انسان هم یا نمیدونن چه چیزی داره زندگیشون رو تباه میکنه یا واقعا مشکلی ندارند. در یک کشور دموکراتیک با حکومتی شفاف و عادلانه بدنیا اومدن و حتی اگر مشکلی با حکومت داشته باشن به اعتبار پاسپورتشون میتونن به هرکجای دنیا که بخوان مسافرت یا مهاجرت کنن. برخی هم متولد جهان سوم هستند ولی از «خودیهای نظام» به حساب میان و حسابشون جداست. اونها به یمن ثروت و قدرت پدری میتونن ازادی رو برای خودشون بخرن. امروز روی این صندلی در حالی که هر از گاهی سایت گوگل رو پینگ میکنم به امید وصل شدن اینترنت، برای من اصلا مهم نیست چند درصد از مردم وضعی مشابه من دارند و چند درصد نه. چند درصد از مردم دنیا حرف من رو درک میکنن و چند درصد فکر میکنن من فقط یک آدم بی‌عرضه دیگر هستم که فقط بلدم حکومت رو سرزنش کنم. من از این جهنم میرم بیرون. من میرم بیرون. بلاخره میرم. حتی اگر به قیمت جونم باشه. به همین سادگی!
اول مهاجرت نیروی ماهر رو امتحان کردم: استرالیا، کانادا و کبک. ابتدا مشکل زبان بود که بعد از دو سال مطالعه فشرده تونستم مدرکش رو بدست بیارم. بعدش رسیدم به گواهی کار و همون سیستم مزخرف و فاسدی که من رو فراری کرده بود این بار هم زهرش رو به من ریخت و من بعد از چند سال دوندگی و التماس به کارفرماها برای گرفتن گواهی کار قید این روش مهاجرت رو زدم.
بعد بسراغ کاریابی در خارج از کشور رفتم. صدها رزومه فرستادم و هیچ اتفاقی نیافتاد. دقیقا هیچ اتفاقی نیافتاد. هیچ پاسخی نیومد. حالا بسراغ شبکه‌های اجتماعی رفتم. با کارفرماهای خارجی دوست میشم شاید یکی برای من جاب آفر بفرسته. یکی یکی راه‌هارو امتحان خواهم کرد و در نهایت ممکنه روزی برسه که منهم مثل ملیونها ایرانی در ناامیدی مطلق بدون اجازه اقامت در ترکیه بس بشینم شاید روزی سازمان ملل متحد قبول کنه که زندگی در ایران برای یک ناراضی غیر ممکنه و اینکه من جزو ناراضیان بحساب میام، جونم در خطره و باید به منهم پناهندگی بدن.
اینترنت هنوز وصل نیست. روزی دوستی به من گفت تو که اینقدر مخالف کارمند بودن هستی و میخوای یک کارفرما باشی و ایده‌های خودت رو اختراع و تولید کنی اصلا چرا دنبال کارفرما هستی؟‌ تو از روز اول بدنبال کار بودی و سیستم دانشگاهی رو عقبتر از صنعت میدونستی حالا چرا حسرت بورسیه دانشگاه‌های خارجی رو میخوری؟ جواب اینه: من نمیخوام برم اروپا، برم آمریکا برای اینکه فرصتهای بورسیه یا شغل رو از مردم اون کشورها بگیرم. من نه میخوام بورسیه بشم نه میخوام کارمند باشم. من میخوام مقیم یک کشور قانونمند باشم. من نمیتونم در مقابل ظلم و بی‌عدالتی ساکت بشینم و نمیتونم در مقابلش حرف بزنم. من از این شکنجه همیشگی و روزمره در اتحاد جماهیر اسلامی خستم. نمیخوام شهروند جمهوری اسلامی باشم. نمیخوام وقتی از سر کار برمیگردم شاهد آویزان بودن بازهم یک قربانی دگر از جرثقیلهای زردرنگ باشم. من میخوام مهاجرت کنم و برای مهاجرت مجبورم نقش یک دانشجوی بورسیه شده یا یک کارمند استخدام شده رو بازی کنم تا روزی که اقامت دائم رو بدست بیارم، استعفا بدم و صنعت خودم رو راه بندازم. شرکت خودم. و به مردمی که با هزار منت اجازه دادن من از کشور محل تولدم و رژيم حاکم بر اون خلاص بشم ،بگم که فرصتهای شغلیتون ارزونی خودتون. دیگه بهشون نیازی ندارم. از اولشم نیازی نداشتم کار جوانهای شمارو ازشون بگیرم. حالا دیگه کارت اقامت دائم دارم. حالا دیگه یک مرد آزادم. شرکت خودم رو ثبت میکنم و شماهم اگر دوست دارید میتونید بیاید تا باهم کار کنیم.
اینترنت برگشته. فرصت زیادی ندارم. باید زود پروژه رو تکمیل کنم و براش بفرستم. شاید این دفعه جور شد. شاید… .

نگاشته شده توسط: آریو شعبانی | ژوئیه 22, 2014

آیا نویسنده وبلاگ گامرون بازداشت شده؟

قبلترها که پای شبکه‌های اجتماعی در ایران چندان باز نشده بود و وبلاگستان حکم یک شبکه اجتماعی رو داشت و بازدید وبلاگها بسیار بالاتر بود و جمهوری اسلامی هم اقدام به فیلترکردن تمام وبلاگهای ایرانی و غیر ایرانی ساکن سایتهای خارجی نکرده بود، من یکی از خواننده‌های پروپاقرص وبلاگ گامرون بودم. نویسنده وبلاگ گامرون که خودش رو «شایگان اسفندیاری» معرفی میکرد بسیار پرکار بود و باید اعتراف کنم آمار وبلاگ اون خیلی بیشتر از من بود. اونهم گهگاهی به وبلاگ من سر میزد و کامنت هم میگذاشت. این شد که بعد از سه سال یکی از کامنتهای اون رو زیر یکی از پستهام دوباره خوندم. به من توصیه کرده بود:

درود گرامي
در مورد مطلبت كه حرفي نيست اما در مورد رفتنت اگه ميتوني يك ثانيه هم درنگ نكن. من رو كه ميبيني آرزوي رفتن رو دارم. مطئن هستم كيسم هم پذيرفته ميشه اما افسوس كه به خاطر برخي مشكلات شخصي نميتونم.
حقيقتش رو بخواي من چندان اميدي به تغيير وضعيت موجود ندارم.

من بعد از سه سال به سایتش رفتم و با چیز عجیبی مواجه شدم: گامرون سه ساله که هیچ چیزی در وبلاگش ننوشته! اون یک وبلاگنویس بسیار پرکار بود که مطالب طنز او راجع به آخوندها و سایر اعضای جمهوری اسلامی چنان غلط‌انداز و نزدیک به واقعیت بود که گاهی تبدیل به شایعاتی فراگیر میشدند. مثلا یادمه که در جایی نوشته بود راجع به اینکه معاون دانشجویی دانشگاه زنجان که رسوایی او خبرساز شده بود در اصل به دختر دانشجو تجاوز جنسی نکرده بوده بلکه برای ارضای میل جنسی دختر با او صیغه خوانده! این مطلب رو به طنز نوشته بود اما من بارها در بحثهای داغ اون روزها بین همکارهام میشنیدم که میگفتند چقدر این مرد پر رو هست. برای توجیح کارش گفته ما صیغه خونده بودیم! و من شروع میکردم توضیح دادن که این قسمت آخری راجع به صیغه واقعیت نداره و مطلبی طنز هست از وبلاگ گامرون.
حالا گامرون سه ساله که در وبلاگش چیزی ننوشته. شاید وبلاگنویسی رو کنار گذاشته. شاید حوصله نداره. شاید به فیسبوک رفته. شاید از کشورخارج شده و در دنیای جدید دیگر انگیزه‌ای برای به مسخره گرفتن جهنم پشت سرش نداشته باشه. ولی چیزی که قابل تعمقه اینه که آخرین مطلب اون مطلبی بوده که وی شکایت داشته از اینکه یک شبکه ماهواره‌ای سر او رو کلاه گذاشته و اینکه او برای شرکت در یک مسابقه ابتدا مسیجی با گوشی موبایل به شبکه مورد نظر فرستاده و بعد هم پول به حساب این شبکه واریز کرده و آدرس منزل را هم داده تا جایزه به منزلش ارسال شود. او مستقیما اشاره نکرده که همه اینکارهارا خودش انجام داده. ولی تصور اینکه او از کلاهی که سرش رفته عصبانی بوده، سریع به وبلاگش مراجعه کرده و شبکه را رسوا کرده و بعد معموران اطلاعات به دنبال کسانی گشته که اخیرا به این شبکه مسیج زده و پول واریز کرده‌اند و آدرس داده‌اند و مظنون‌ترین فرد را بازداشت کرده باشند هولناکه.

آخرین پست وبلاگ گامرون تا زمان نوشتن این مطلب

آخرین پست وبلاگ گامرون تا زمان نوشتن این مطلب

آیا گامرون با نوشتن این مطلب به زندگی خود در وبلاگستان، به آزادی خود حداقل در چهارچوب محدود ایران و یا خدای نکرده به زندگی واقعی خود پایان داده؟ امیدوارم اگر گامرون، شایگان اسفندیاری یا هرکسی که هست اتفاقی براش نیافتاده باشه و اگر این مطلب رو میخونه دوباره به وبلاگش برگرده و دوباره برای ما مطالب طنز بنویسه یا حداقل اطلاع بده که صحیح و سالمه. ماهم باید بیشتر مراقب مطالبی که مینویسیم باشیم. تا وقتی در ایران هستیم یعنی در منطقه خطر. یعنی نباید مستقیما به اتفاقات زندگی شخصی خود اشاره کنیم. بخصوص آن اتفاقات و فعالیتهایی که قابل ردیابی هستند.

Older Posts »

دسته‌بندی